خدا بازی

داشتم به نوشتن این بازی فکر میکردم که جبرئیل نازل شد و گفت : بازی بازی ، با خدا هم بازی ؟


و من با نشان دادن انگشت بیلاخ خودم به جبرئیل تصمیم گرفتم بنویسم این پست رو ...


اسم :


خدا ... دنیا ... زندگی (بیشتر با این نام میخوانمش :دی) ... اوی یارو !!


سن :


13.7 دهم میلیارد سال طبق محاسبات ادوین هابل


ماهیت :


ترکیبی پیچیده از ماده و انرژی تاریکه خدای من ... به همین دلیل هم کلیه اتفاقاتی که در جهان پیرامون ما میافته تحت کنترل اونه !


Additional:

ماده تاریک : ماده ای که بیش از 70 درصد از جرم کیهان رو تشکیل میده

انرژی تاریک: انرژی ای که باعث دور شدن کهکشان ها از همدیگه میشه

جاذبه: طبق آخرین یافته ها علت اصلی قانون جاذبه برهم کنشی ناشناخته از ماده و انرژی تاریکه



تاریخ تولد :


قریب به یک ملیون و پانصد هزار سال قبل، همزمان با پا گذاشتن اولین انسان های غار نشین بر زمین !


خصوصیات ظاهری :


ماده تاریک نه نوری رو جذب میکنه و نه بازتاب ... در نتیجه دیده نمیشه در حالی که همه جا هست حتی توی همین اتاق ! خدای من میتونه شکل گلبرگ یه گل بشه وقتی میخوام از زیبایی لذت ببرم یا مثل یه صدای دلنشین وقتی به دلداری داده شدن نیاز دارم ... میتونه مثل یک پرنده باشه وقتی آرزوی پرواز دارم یا مثل یک خواهر وقتی احساس تنهایی میکنم ... میتونه مثل حلقه های زحل جادویی باشه وقتی میخوام آسمون رو نگاه کنم ...

میتونه حتی مثل قطره های عرق هم آغوشی بشه وقتی با دختری که دوسش دارم رابطه دارم !


خدای من در تک تک ذرات هستی جاریه ... 


خصوصیات اخلاقی :


آرومه ... با من راه میاد و اونطور که من میخوام رفتار میکنه ... خدای من همه جهان رو بر طبق نوع دید من کنار هم چیده و میچینه ... خدای من خداییست بس خفن !


نوع رابطه :


خدای من با من در جهان حرکت میکنه ، با من دنیا رو میبینه و من با اون دنیا رو میبینم و با اون بزرگ میشم ...


خدای من وجود نداره تا من وجود نداشته باشم و من وجود نداشتم اگر اون وجود نداشت. خدای من، من رو درک میکنه ولی نمیتونه کاری برای من بکنه ! جز اینکه به صورت موجی از آرزو های من در هستی جاری بشه ... وقتی دلم یه لبخند میخواد لبخند بشه و بر لب عزیزترین ها بشینه ...


خدای من به اون چیزی اعتقاد داره که من اعتقاد دارم و اون چیزی رو در جهان بوجود میاره که من میخوام ... من به اون چیزی که اعتقاد دارم که اون فکر میکنه و اون چیزی رو میخوام که اون دوست داره ...


رابطه ما یه رابطه کاملا دیالکتیک و همسان گراست ...


ارتباط ها :


خدای من با هیچ خدایی ارتباط نداره ! فقط مال خودمه و اگر من نباشم اونم نیس !


اهداف ، علایق ، عقاید :


هدف انرژی تاریک اینه که اینقدر دنیا رو گشاد بکنه تا جر بخوره و یک انفجار بزرگ (بیگ بنگ) دیگه شکل بگیره :دی


هدف خدای من دو چیزه : راضی نگه داشتن من و سوق دادن زندگی من به اون سمتی که درسته و برای همین من با تریپ «هرچه پیش آید خوش آید» همیشه با چیزایی که سرنوشت جلوم میذاره برخورد میکنم چون میدونم خواست خدام بوده !


علایقش خندیدن به ریش کلیه فیلسوفان ، مذهبیون و عارفانه چون اصلا نمیفهمن که خدا یعنی چی و فقط اعتقاد های بچگانه الکی دارن !!!


عقیده خاصی نداره و عقایدش با زمان به روز میشه کلا ...




با تشکر :دی



منم دعوت میکنم از نیلوفر، مصطفی، نسیم، علیرضا و ارسلان برای نوشتن این بازی !!!

نظرات 7 + ارسال نظر
soso پنج‌شنبه 6 مهر 1391 ساعت 12:47 ب.ظ

اخه کونکش دیوس جارکش حر.م زاده ی مادر به فنا می فهمی چه کس شعرایی داری بلغور می کنی......ریدم دهن اون حروم زاده ای که تو رو به بار آورد

نیلوفر جمعه 25 تیر 1389 ساعت 07:57 ب.ظ

مرسی از دعوت... اما اگه فقط یه کم فک میکردی میفهمیدی من دیه وبلاگ ندارم!:دی

دمنیک پنج‌شنبه 24 تیر 1389 ساعت 11:52 ب.ظ http://www.domenik.blogfa.com

آپم ____________@@_@__@_____@
___________@@@_____@@___@@@@@
__________@@@@______@@_@____@@
_________@@@@_______@@______@_@
_________@@@@_______@@______@_@
_________@@@@_______@_______@
_________@@@@@_____@_______@
__________@@@@@____@______@
___________@@@@@@@______@
__@@@_________@@@@@_@
@@@@@@@________@@_____
_@@@@@@@_______@_____
__@@@@@@_______@@_____
___@@_____@_____@_____
____@______@____@_____@_@@
_______@@@@_@__@@_@_@@@@@
_____@@@@@@_@_@@__@@@@@@@
____@@@@@@@__@@______@@@@@
____@@@@@_____@_________@@@
____@@_________@__________@
_____@_________@_____
_______________@_____
____________@_@_____

دلارام چهارشنبه 23 تیر 1389 ساعت 12:41 ق.ظ http://bogzaarbogzarim.blogfa.com

منم خدام همین شکلیاس. ولی همون نیس.
جریان بازی چیه؟!!

علیرضا سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 03:41 ب.ظ http://www.streetboy.blogsky.com

تو روحت :D
ببینم این خداتو یه دو روزی به ما قرض نمیدی ما هم این بازی رو رد کنیم :D
بسی خوشمان امد از این چرندیات و کلی نیز خندیدیم البته نه به خاطر مسخره بودن به خاطر طرز تفکر تو از خدا که برام جالب بود

مصطفی سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 11:34 ق.ظ

اولا از خدای جیگرت بخوا سایه ی اون بالایی رو از سرمون کم کنه:دی
دوما، ببینم میتونی مخ خداتو بزنی با خدای من عروسی کنه یه شام بیفتیم:دی

برو از جبرئیل هم عزر خواهی کن که بدجوری با ازرائیل رفیقه!

در ضمن خدات به خدام گفته جات ته تهه جهنمه! دافی شاپ راه میندازی تو تالارت؟!

زهرا سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 12:19 ق.ظ http://dardedeledokhmalane.blogsky.com

سلام دوست عزیز
عجب وبلاگی قشنگی داری
به منم یه سر بزن خواستی تبادل لینک کنیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.