به گلشیفته جوون :دی

مقدمه :


پائولو  کوئلیو جایی در کتاب زهیر مینویسه :


در نوجوانی دیوانه کشف سکس بودم. اما گناه بود، ممنوع بود.نمی فهمیدم چرا گناه است ؟ تو می فهمی ؟ می دانی چرا در هر دین و در هر جای دنیا سکس را موضوعی ممنوع می دانند، حتی در فرهنگ ها و ادیان بدوی ؟

به خاطر تغذیه ... هزاران سال پیش قبایل کوچ می کردند و خیلی آزاد عشق بازی می کردند و بچه‌دار می شدند. هرچه جمعیت بیشتر می شد احتمال از بین رفتن قبیله ها بالاتر می رفت، برای اینکه غذا نایاب تر می شد و مجبور بودند سر غذا با هم بجنگند. فقط قوی تر ها می ماندند؛ اما این قوی تر ها همیشه مرد بودند و مردها، بدون زن‌ها، راهی برای تولید مثل نداشتند.

بعد، بعضی ها که دیدند در قبایل همسایه این اتفاق افتاد، تصمیم گرفتند نگذارند این بلا سر قبیله خودشان هم بیاید. از خودشان داستانی ساختند : از نظر خدایان حرام است که مردها با زن ها نزدیک کنند، مگر فقط یک یا حداکثر دو زن خاص.

 بعضی ها ناتوانی جنسی داشتند یا عقیم بودند، و بعضی اعضای قبیله به دلایل طبیعی بچه نداشتند؛ اما حالا هیچکس نمی توانست شریک جنسی اش را مبادله کند. اینطور بود که سکس و برهنگی تابو شد !

همه گمان می کردند کسی که فرمان خدایان را به مردم می‌رساند، حتما باید آدم متفاوتی باشد : نقص عضو، بیماری تشنج‌زا، عطیه ویژه، هرچیزی که او را از دیگران متمایز کند. اولین رهبر ها و ادیان، اینگونه بوجود آمدند. همه اینها را خودشان ساختند چون لازم بود !


چند کلمه حرف :


یادمه یه بار یه شعر گفته بودم که یه بیتش این بود : « اندیشه ها پوشیده اند اندر لباس کهنگی / در پیشواز تازگی، اندیشه عریان مرا» ... نمیخوام اغراق کنم یا از این تمثیل پرداز های افراطی و دیوانه باشم، اما انگار عریانی، با اندیشه نوگرا و روشن پیوند نزدیکی دارند.


 بعضی ها، از بین اون کسانی که سعی داشتند از تو حمایت بکنن، کاری که کردی رو «دلاوری» خواندند، اما من از این کلمه خوشم نمیاد. تو برای نشون دادن اونچه که واقعا هستی نیازی به دلاوری نداری. تو به طرز انکار ناپذیری یک زن فوق العاده‌ای، با تن و روانی فوق العاده‌ و حس قدردانی که نسبت به جسم و روان خودت داری، به عنوان یک زن زیبا و آزاداندیش، قابل ستایشه. تو این فوق العاده بودن رو پیش از این هم به اشکال دیگه ای ثابت کرده بودی. هر انسانی، که برای انسانیت و آزادی احترام قائل باشه، پس از این برای تو هم احترام قائل خواهد بود، و هرکس که عظمت زیبایی و آزادی رو نمی فهمه، تو رو سرزنش خواهد کرد. و این یک راه ساده است برای اینکه از این پس ملتت و اطرافیانت رو بشناسی.


تو نماینده یک نسلی، نسلی که من و خیلی ها ظهور اون رو تا ده- بیست سال دیگه هم پیش بینی نمی کردند. اما تو به پیشواز این نسل رفتی، و به روشنی زیبایی و کمال یک زن ایرانی رو به نمایش گذاشتی، و آزاداندیشی ملتی رو که صدها سال شست و شوی مغزی شدند تا آزاداندیش نباشند. اما طلوع تو و خیلی های دیگه نشون داد که مغز جوانان ایرانی نابودی ناپذیره. همونطور که ضحاک سعی کرد اون رو طعام اهریمن بکنه و در نهایت خودش نابود شد، اهریمن تعصب و نادانی هم در نهایت نابود خواهد شد، و اون روزیه که تو تازه فهمیده میشی ! تو از اون آدم هایی هستی در آینده کشف خواهی شد.


اما از موضعت کوتاه نیا. تو امید جوانان آزاداندیش این خاکی. تندیس بزرگی و شکوه ملتی که صدها ساله داره چوب نادانی خودش رو میخوره. به سزا !


برهنگی تو سرآغاز برهنگی اندیشه جهل‌پوشیده یک ملته. سرآغاز یک انقلاب، نه برای کشتن، نه برای کشته شدن، نه برای دین، نه برای سرنگون کردن پادشاهان و بردن رئیس جمهور ها. یک انقلاب برای سرنگون کردن پادشاهی جهل و رسیدن به مردم‌سالاری اندیشه، به انسان مداری، به فرهنگی نوین و پیشرو. این برهنگی یک تن برای شهوت یا خودفروشی نیست، این برهنگی یک تن برای رهایی از یک «خود» اجتماعی بیگانه است. تو در جامعه ای بودی که با تو بیگانه بود. تو فرزند این قرن نیستی. فرزند آینده ای که با ماشین زمان خِرَد به اینجا اومدی تا ملت خودت رو نجات بدی ...


اینجا کسانی هستند که ازت حمایت میکنن، و بدون شهوت، بدون تعصب، نفرت، اندیشه مذهبی و هرآنچه که جهل می آفریند، برهنگی تو را نگاه میکنند و در زیر جامه‌ی تو، به جای پوست و گوشت و احساس و هوس، اندیشه می یابند.


از موضعت کوتاه نیا ...


موخره:

 

تو رو با این مقایسه کردند. اما خیلی شواهد نشون میده که تو ده ها سال از اون و ملتش جلوتری !

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 11:32 ق.ظ

رذل بودن لباسی دیگرپوشیده آیا؟فقط می توان لبخند زد

tika پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 01:17 ق.ظ http://کاش توی جاده های زندگی خنده هم ا

کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت

سمانه چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 11:12 ب.ظ http://t0uchy.blogfa.com

دعوت به بازی شدی در وبلاگ من

علیرضا دوشنبه 10 بهمن 1390 ساعت 01:00 ق.ظ http://www.streetboy.blogsky.com

سلام سهرابی

موضوع جالبی رو نوشتی فقط ....

samaneH شنبه 8 بهمن 1390 ساعت 03:20 ب.ظ http://t0uchy.blogfa.com/

بعله..درسته
تکبیر!!:D

آرمینا جمعه 7 بهمن 1390 ساعت 12:34 ق.ظ

میپسندم ، اگر چه تصور میکنم این پست سر آغاز بحثی نو باشه! :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.