هنجار، عرف ، ارزش

«بدین ترتیب نظم اجتماعی از سه پایه اصلی تشکیل شده است: اجبار، تعهد و پایبندی اخلاقی، و وابستگی متقابل. اینها عناصری ضروری برای برقراری نظم و ترتیب در جهان اجتماعی هستند. چنانچه تعادل میان این سه عنصر بهم بخورد، کل نظام متزلزل خواهد شد.حفظ تعادل و موازنه روندی است که زیر پوست حیات اجتماعی جریان دارد بی آنکه متوجه آن شویم. حفظ نظم نیازمند تلاش بسیاری است اما ما این تلاش ها را بدیهی می انگاریم.»

  • (درآمدی بر جامعه شناسی، نیکلاس آبرکرامبی)

در حقیقت هیچ چیزی به اسم فطرت علوی و اخلاق فطری وجود نداره. هیچ قانون اجتماعی مطلقی وجود نداره، بلکه تمام هنجار ها بر اساس وابستگی متقابل افراد جامعه ، کلیه ارزش ها بر اساس تعهدهای اخلاقی ساختگی و کلیه رفتار ها و عرف ها بر اساس اجبار شکل گرفته. این هنجار ها بر اساس نوع و میزان وابستگی اجتماعی میتونه متفاوت باشه! در جایی صحبت کردن دختر و پسر «حرام» و «ناهنجار» محسوب میشه و در جای دیگه یه امر طبیعیه !  ارزش ها مجموعه ای از پایبندی های ساختگیه که اسم «اخلاق» روش گذاشته شده. در جامعه ای آفتاب گرفتن به صورت برهنه در ساحل نماد محرز بی اخلاقی و ضدارزش بودنه ، در جای دیگه این نه تنها یه تفریح طبیعی ، بلکه نشان دهنده نوعی از ارزش های اجتماعیه ! (در بسیاری از فرهنگ ها برهنه شدن در ساحل نشان دهنده اعتماد به نفس فرد و یک امر پسندیده با تاثیر اجتماعی مثبته)

همینطور میتوان عرف ها و رفتار ها رو مثال زد که عموما بر اساس عنصر اجبار شکل میگیره که نمونه واضحش «حجاب» در کشور های اسلامیه ! اجبار میتونه قانونی (مثل ایران) باشه یا به صورت فشار اجتماعی (مثل اکثر کشور های عربی) به افراد وارد بشه ! در عین حال فراتر از حجاب، خود پدیده «لباس پوشیدن» هم نوعی عرف که بر اساس اجبار بوجود اومده! ریشه های اون رو میشه در روش های کنترل جمعیت در اثر کمبود غذا در قبیله های باستانی و همچنین در پدیده روانشناسی به نام « قدرت مرموز بودن» پیدا کرد، که در میان سرخپوستان بیشتر مطرح بوده، و اون اینکه اگر بخشی از بدن دختران و پسران بر هم پوشیده باشه ، همواره نوعی رمز بین افراد (اعم از همجنس یا غیرهمجنس) برقراره که ساختار منظم اجتماعی رو تحت فشار قرار میده و جلوی از هم پاشیدن اون رو میگیره ! در حقیقت انسان برهنه آفریده شده، و مانند همه موجودات دیگه میتونسته بدون هیچ مشکلی برهنه زندگی بکنه ...


در بسیاری از فرهنگ ها مسئله « طبقات اجتماعی » وجود داره (مثل هندوستان) که گرچه شاید از نظر بسیاری احمقانه باشه، اما همین فشار «گروهبندی اجتماعی» دستاویزی برای حفظ ساختار منظم جامعه و جلوگیری از پاشیده شدن اونه. وجود طبقات اجتماعی علاوه بر اینکه نوعی عرف و ارزش محسوب میشه، هنجار هایی رو بر اساس روابط و وابستگی های متقابل اجتماعی بوجود میاره، که روابط طبقات رو با هم کنترل میکنه.


به طور کلی به نظر من ، کل نظام ارزش و اخلاق (که مذهبیون اون رو مطلق میدونن) مجموعه ای از قرارداد ها، بر اساس سه عنصر پیش گفته (اجبار، اخلاق، فشار) است که به سادگی قابل تغییره . کلیه کسایی که برهنگی رو بد میدونن ، رابطه با جنس مخالف رو کثیف می شمارن ، به حجاب اعتقاد دارن یا وجود «طبقات اجتماعی» رو دال بر نژادپرستی میدونن ( و یا عدم وجودش رو نشانه عدم نژاد پرستی) کافیه یکبار دیگه فکر کنن که چرا همچین فکری میکنن ؟ آیا اثبات منطقی برای حرفشون وجود داره؟ یا صرفا مجموعه ای از تعهدات اخلاقی و فشار اجتماعی این تفکرات رو براشون بوجود آورده ؟ آیا میدونن ریشه این ارزش ها کجاست ؟