آنچه حسرت دیروز است ...


از همین فردا شروع میکنم ، شروع میکنم که اون چیزی بشم که میخوام باشم ! نه اون چیزی که ازم انتظار میره باشم ، نه حتی اون کسی که باید باشم ... اون چیزی که میخوام باشم!  اون چیزی که باید میبودم و نبودم و عمرمو تلف کردم ... بهترین سالای نوجوانیم سر خودم رو شیره مالیدم ... اون سالا رو نابود کردم ولی از فردا زندگیمو درست میکنم ... به اون سبکی که واقعا بهش تعلق دارم ...



پ.ن به مریم: از این مرموزنمایی ها خوشم نمیاد ... اما خوشحالم که نوشته هامو میخونی دوست ناشناس :)






نظرات 7 + ارسال نظر
سپهر یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 ساعت 01:13 ب.ظ

آخه یکی تقریبا تو مایه های خودت میشناسم.
رشتت چیه؟
طویله که چه عرض کنم!
خوب اومدی

رشته ام مدیریته ...

سپهر دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 ساعت 05:26 ب.ظ

سلام چطوری داداش؟حدود یه سال وبتو پیدا کردم(مبارکه)یه سوال ؟؟؟؟دانشجویی؟دانشگات کجاس؟

سلام ...

همدیگه رو میشناسم !! ... آره دانشجو ام ... یکی از همین طویله هایی که توش همه چیز پیدا میشه جز فکر و دانش !!

رها دوشنبه 2 اردیبهشت 1392 ساعت 09:29 ق.ظ http://the-promise.blogfa.com

حسرت ...

مریم شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 08:48 ب.ظ

سلام
من متوجه مرموز نمایی تو رفتارخودم نشدم یه خواننده خاموش بودم که نتونستم دووم بیارم زبون بازکردم [:S017:دی
میلو هم که دادم ..
به هرحال اپاتو دوس دارم عمیقن ..

یاسمن شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 01:02 ق.ظ

کامنت ، با تاخیر!!
بعد از مدت ها به وبت سر زدم... اما بازم مطالبى که مى نویسى هضمش سنگینه!
شروع کن ببینیم چطورى میشى! امیدارم سال خوبى داشته باشى دوست خوبم!

علیرضا چهارشنبه 30 اسفند 1391 ساعت 05:26 ب.ظ http://www.streetboy.blogsky.com

سال نو مبارک

علیرضا دوشنبه 28 اسفند 1391 ساعت 11:34 ب.ظ http://www.streetboy.blogsky.com

شروع کن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.