اندر احوالات کنسرت چارتار

سالها بود این همه انرژی رو یکجا توی شهر مرده و مایوس اصفهان ندیده بودم مردمی که از گوشه و کنار شهر، حتی گاهی از شهرای دیگه اومده بودن تا بشنون که گروه محبوبشون از نزدیک براشون میخونه ... جوونای اصفهانی که از این موقعیت ها کم براشون پیش میاد ... بچه های نسل من، که ذوق هنریشون رو باید یواشکی توی «بازآرت» آروم آروم ارائه بدن، عشقشون رو توی کوچه های تاریک «جلفا» ببوسن و فریاد شوقشون رو فقط یکشب، توی کنسرت چارتار که مطمئنا هزارتا مشکل سر راهش بوده تا برگزار بشه، بزنن ...

بچه هایی که با هر آهنگ جیغ میزدن و همخوانی میکردن، اون دخترایی که آخر هر آهنگ بلند میشدن و دست میزدن و هربار بهشون تذکر داده میشد که سر جاشون بشینن، و اون آرمان گرشاسبی که اومد و پشت میکروفون گفت «خوشحالیم که "بالاخره" اومدیم اصفهان» ... اینا فریاد نسلی بود که سالهاست توی خیابون های سنتی و بین مردم مایوس و زیر پوشش انرژی های منفی شهر نفرین شده ما مدفون شده بود ...

و من در بهترین زمان، با بهترین اشخاص ، در بهترین کنسرت ممکن، فریاد شوری رو دیدم که 21 سال بود دنبالش میگشتم