من در تو به دنبال آزادی میگشتم ... و تو در من اسیر شده بودی ...
اکنون، من شوالیه محزونی هستم ...
در ابتدای راهی تاریک ...
که شمشیرش را باد با خود برده است ...
و شرمساری را زمان برایش آورده ..