شادی

انسان ها از زمانی که در غار ها زندگی می کردند ٬ مهمانی داده اند. این نخستین مراسم جمعی ثبت شده است ٬ و سنت خورشید رسالت زنده نگه داشتن آن را تا امروز بر عهده داشته. یک جشن خوب تاثیرات اثیری  زیان آور افراد شرکت کننده را پاکسازی می کند ٬ اما رخ دادن این امر دشوار است.

اندک افرادی برای از بین بردن شعف عمومی کافی اند. اینها خود را مهمتر از دیگران می پندارند و راضی کردن آنها مشکل است چون گمان می کنند اگر نمی توانند خود را با دیگران یک پارچه کنند ٬ وقت خود را در آنجا به هدر می دهند ٬ و در پایان گرفتار فرجامی رنج آور می شوند : معمولا اسیر ارواح اثیری اخراج شده از کسانی که توانسته اند با دیگران یکپارچه شوند ٬ از آنجا خارج می شوند.

به یاد داشته باش که اگر نخستین راه مستقیم به سوی خدا ٬ نیایش است ؛ دومین راه شادی است.

 

(پائولو کوئلیو .... کتاب بریدا )

عشق

در اوج درد ، چه باشد دوای عشق / یارب گنه چه بود که دادی جزای عشق

((گویند سنگ لعل شود در مقام صبر )) / آری شود ، ولی فقط از ماجرای عشق

صد اشک و آه و سوز دل و ناله سحر / حالم نگر که رسیدم کجای عشق

جانم برای یار و دلم وقف عشق او / اشکم برای خامُشی شعله های عشق

این سر بود چو خاک ره او ، برای او / این دل بود چو شعله سوزان ، برای عشق

مارا نبود قسمت روی نگار ، لیک / چرخیم و می خوریم کمی از هوای عشق

صد خوش به حالش و صد سوز دل بر او / آن کاو بشد ز قضا آشنای عشق

ساقی چو مدعیان مسیر حق / تسبیح و ذکر گیر و بشو پارسای عشق

 

(شعر از بنده حقیر .... سهراب متخلص به ساقی)

عصیان

این گوشه خاموش و نهان بر ما خوش ........ تا یک وجب از کل جهان بر ما خوش

تنهایی و عزلتی و خاموشی چند ........ از بین گذر های زمان بر ما خوش

دوری و فراغتی و هجرانی سخت ........ از صحبت بی خاصیتان بر ما خوش

قحطی زده اندیشه مردم در مرگ ........تکفیر تفکر به عیان بر ما خوش

گر صحبت درد است به جا می گویم ........ درد آمده خارج ز بیان ، بر ما خوش

من ساکن آسمان خود می مانم ........ این خاک برای دگران بر ما خوش

در عرصه گیتی منم آفت ، اما ........ آفت بزند روی گلان ، بر ما خوش

ما در پی مقصود به دور گردون ........ ایزد به میان خنده زنان ، بر ما خوش

شد پیرتر اندیشه مردم لیکن ........ با ما بود افکار جوان ، بر ما خوش

انسان چو عروسک شده بازیچه چرخ ........ گردان عروسک نگران ! بر ما خوش

 ساقی منم آن کز کرمش می آید ........ اندیشه مست ، رقص کنان ، بر ما خوش

 

( شعر از بنده حقیر ... سهراب متخلص به ساقی )

عرفان

رسیدن به خداوند ٬ با او بودن در تمام ابعاد زندگی است ٬ نه فقط در شرایط ممتازی همچون لحظات ارتباط با خدا یا نیایش ! همواره باید خدا را تجربه کرد : به هنگام قدم زدن در جاده ٬ تنفس هوای آلوده ٬ به هنگام شادی ٬ نوشیدن یک نوشابه ٬ به هنگام تلاش برای فهمیدن متنی که در مطالعه اش هستیم .  خداوند آمیخته همه اینهاست. و هر موقعیتی برای درک او و گفتن اینکه : خدا با ماست ٬ مناسب است.

 

(دومین مکتوب ٬ پائولو کوئلیو به نقل از لئوناردو بوف)

از شبنم عشق خاک آدم گل شد

شوری برخاست فتنه ای حاصل شد

 

سرنشتر عشق بر رگ روح زدند

یک قطره خون چکید و نامش دل شد

 

(ابوسعید ابولخیر)