بازی ...

کلا گروه‌بندی


ممنون از سمانه به خاطر دعوت به این بازی ...



اگر قرار بود در یکی از گروه های هاگوارتز قرار بگیرم، قطعا کلاه گروهبندی شدیدا گیج میشد، من از همه گروه ها خصوصیاتی رو دارم ولی، خصوصیت هیچ گروهی درونم بر دیگری اونقدر برتری نداره که منو بین اعضای اون گروه قرار بده ...


گریفندور : مهمترین ویژگی اعضای این گروه شجاعته ... من شجاعم اما نه اونقدر که برای یه گریفندوری لازمه ! من فقط برای خودم شجاعم. من در برابر مشکلات زندگی شخصیم، و برای دفاع از آرمان ها و ارزش هام شجاعم. اما برای آرمان ها و ارزش هایی که بهشون اعتقاد ندارم، یا در مسائلی که برای اولویت شخصی نداره خودم رو به خطر نمی اندازم ... و فکر میکنم این میزان شجاعت برای یه گریفندوری کافی نیست ...


اسلایترین : مجمع افرادی که اصالت خصیصه اصلیشونه ... اگر اصالت رو پایبند بودن به سنت ها و ارزش های خانواده، نیاکان یا جامعه تعریف بکنیم، من نه تنها هیچ گونه اصالتی ندارم، بلکه مصداث کامل یک انسان غیر اصیل محسوب میشم. قطعا خیلی خصوصیات دیگه مثل برتر دونستن بعضی نژاد ها بر بقیه و ... هم در اسلایترین هست که باعث میشه من هیچ جوره توی این گروه قرار نگیرم ...


هافلپاف: اعضای این گروه به صداقت معروفن. بعضی جاها سخت کوشی هم  براشون ذکر شده (توی خود کتاب هری پاتر فقط صداقت اومده ولی توی دایره المعارف هری پاتر سخت کوشی هم هست) ... اگر صداقت رو در نظر بگیریم قطعا هافلپاف بهترین جا برای منه ... اما سخت کوشی ... نه ... من آدم سخت کوشی نیستم ... برای ارزش هام و رویاهام میجنگم ... اما برای این جنگ و کوشش مرز هایی دارم و اگه از اون مرز ها رد بشه منم بیخیال میشم ... خسته میشم، و یه هافلپافی اصیل خستگی ناپذیره ... ولی بهرحال هافلپاف گزینه دوم ممکن برای منه !!!


ریونکلاو : حقیقت اینه که عنوان اعضای این گروه باهوشه ! من ادعای باهوش بودن آنچنانی ندارم، گرچه نسبت به هوش خودم خیلی مطمئنم ولی نه تا اون اندازه ! اما خیلی چیزای دیگه هست، مثل اهل مطالعه بودن، خردورز بودن و تکیه به منطق به جای احساسات ... تجزیه و تحلیل منطقی مسائل و خیلی چیزای دیگه، که باعث میشه فکر کنم جایگاه من توی این گروهه ... اینکه میتونم در همه مسائل ، اتفاقات و حرف های کوچیک رو کنار هم بذارم و با استفاده از از این قطعات یک پازل پیچیده رو حل بکنم، و اینو توی همه ابعاد زندگیم تجربه کردم ... فکر میکنم ریونکلاو بهترین جایگاه برای منه ...


جملات منفور


این بازی رو خودم شروع میکنم ... سه تا جمله که از شنیدنش بیشتر از هر چیز متنفرم رو با دلیل می نویسم، اگر کسی خواست بنویسه میتونه کمتر یا بیشتر بنویسه ...


  1. تو درست میگفتی ... حق با تو بود ... / توی عمرم به تعداد موهای سرم این جمله رو شنیدم ... و معنیش اینه که در یه زمینه ای به یه دوست هشدار دادم، و طرف بهم گوش نکرده، و بعد پشیمون شده ... و من از این متنفرم ! از اینکه دوستام اشتباه بکنن !
  2. تو با همه فرق داری ... / یا جملاتی که همچین معنی ای میدن ! قبلا هم توی همین وبلاگ نوشتم که من هیچوقت دلم نمیخواست با بقیه فرق داشته باشم، ولی داشتم. و این اولین مسبب تمام تنهایی های زندگیم بود.
  3. **** لطف شما رو می رسونه ... / به جای اون ستاره هر چیزی میشه گذاشت. معمولا وقتی استفاده میشه که کسی از آدم تعریف میکنه، این رو در جواب میگن ! من هیچوقت اگه احساس کنم شایسته اون تعریف هستم از این تعارفا نمیکنم، صرفا تشکر میکنم ! و از آدمای متواضع نمایی که این حرفا رو میزنن واقعا بدم میاد !

از سمان، آرمینا، ریحانه، ستایش و علیرضا   دعوت میکنم بنویسن !




پ.ن : خواستم جواب بدم ... گفتم حتی اینم ولش ... بذار به حال خودش باشه ...


پ.ن2: غیبت کبری کم کم !


پ.ن3: گیج و مبهوت، بین بودن و نبودن ...

جوراب


وقتی میام خونه از بیرون ... در آوردن لباس ها یه بحث، در آوردن جوراب به بحث مجزا،یعنی اگه همه لباس هامو در بیارم لخت مادرزاد هم بشم، بازم تا وقتی جوراب به پامه احساس نمیکنم اومدم خونه، احساس میکنم هنوز بیرونم ... و برعکس

اگه با پالتو تو خونه راه برم ولی جورابا رو در بیارم، احساس راحتی میکنم ...



و این یکی از بزرگترین راز های هستیه، که هیچ فیلسوفی تا حالا بهش توجه نکرده ... جوراب !!!





پ.ن: نیلوفر راست میگه، گاهی میشه مشروب رو بهانه کرد واسه گفتن ... قضیه مستی و راستی قضیه درصد الکل نیست، قضیه دل خونه !


پ.ن2: خسته شدم ... واقعا شدم ... نمیخوام گیج باشم ! ... یکی از چیزایی که بعد از دخترک از دست دادم، توان شعر گفتنم بود ... توانی که همیشه راه حل خوبی برای درمان گیجی های فکری و احساسیم بوده !


پ.ن3: میدونی ... نمیخوام ناامیدت کنم ! همین ... بعضیا مهمن ... دوست داشتنی ان ! عزیزن و حتی عزیزترینن ... اما لازمه که آدم همه چیزو با فکر مدیریت بکنه ! حتی احساسات لحظه ای رو ... همیشه نباید «بذاریم یه لحظه احساسی به حال خودش باشه ... »


پ.ن4: من حسود نیستم ! احساس حقارت هم نمیکنم ! فقط برام جالبه ... یکی هست، که از من گنده تره ... فکر کن :D


پ.ن5: عکسه کرده توش در هم نمیاره لامصب ... :دی


پ.ن6: خواستم ... نشد ... خودت نذاشتی ... دل نذاشت ... آسمون نذاشت !

به گلشیفته جوون :دی

مقدمه :


پائولو  کوئلیو جایی در کتاب زهیر مینویسه :


در نوجوانی دیوانه کشف سکس بودم. اما گناه بود، ممنوع بود.نمی فهمیدم چرا گناه است ؟ تو می فهمی ؟ می دانی چرا در هر دین و در هر جای دنیا سکس را موضوعی ممنوع می دانند، حتی در فرهنگ ها و ادیان بدوی ؟

به خاطر تغذیه ... هزاران سال پیش قبایل کوچ می کردند و خیلی آزاد عشق بازی می کردند و بچه‌دار می شدند. هرچه جمعیت بیشتر می شد احتمال از بین رفتن قبیله ها بالاتر می رفت، برای اینکه غذا نایاب تر می شد و مجبور بودند سر غذا با هم بجنگند. فقط قوی تر ها می ماندند؛ اما این قوی تر ها همیشه مرد بودند و مردها، بدون زن‌ها، راهی برای تولید مثل نداشتند.

بعد، بعضی ها که دیدند در قبایل همسایه این اتفاق افتاد، تصمیم گرفتند نگذارند این بلا سر قبیله خودشان هم بیاید. از خودشان داستانی ساختند : از نظر خدایان حرام است که مردها با زن ها نزدیک کنند، مگر فقط یک یا حداکثر دو زن خاص.

 بعضی ها ناتوانی جنسی داشتند یا عقیم بودند، و بعضی اعضای قبیله به دلایل طبیعی بچه نداشتند؛ اما حالا هیچکس نمی توانست شریک جنسی اش را مبادله کند. اینطور بود که سکس و برهنگی تابو شد !

همه گمان می کردند کسی که فرمان خدایان را به مردم می‌رساند، حتما باید آدم متفاوتی باشد : نقص عضو، بیماری تشنج‌زا، عطیه ویژه، هرچیزی که او را از دیگران متمایز کند. اولین رهبر ها و ادیان، اینگونه بوجود آمدند. همه اینها را خودشان ساختند چون لازم بود !


چند کلمه حرف :


یادمه یه بار یه شعر گفته بودم که یه بیتش این بود : « اندیشه ها پوشیده اند اندر لباس کهنگی / در پیشواز تازگی، اندیشه عریان مرا» ... نمیخوام اغراق کنم یا از این تمثیل پرداز های افراطی و دیوانه باشم، اما انگار عریانی، با اندیشه نوگرا و روشن پیوند نزدیکی دارند.


 بعضی ها، از بین اون کسانی که سعی داشتند از تو حمایت بکنن، کاری که کردی رو «دلاوری» خواندند، اما من از این کلمه خوشم نمیاد. تو برای نشون دادن اونچه که واقعا هستی نیازی به دلاوری نداری. تو به طرز انکار ناپذیری یک زن فوق العاده‌ای، با تن و روانی فوق العاده‌ و حس قدردانی که نسبت به جسم و روان خودت داری، به عنوان یک زن زیبا و آزاداندیش، قابل ستایشه. تو این فوق العاده بودن رو پیش از این هم به اشکال دیگه ای ثابت کرده بودی. هر انسانی، که برای انسانیت و آزادی احترام قائل باشه، پس از این برای تو هم احترام قائل خواهد بود، و هرکس که عظمت زیبایی و آزادی رو نمی فهمه، تو رو سرزنش خواهد کرد. و این یک راه ساده است برای اینکه از این پس ملتت و اطرافیانت رو بشناسی.


تو نماینده یک نسلی، نسلی که من و خیلی ها ظهور اون رو تا ده- بیست سال دیگه هم پیش بینی نمی کردند. اما تو به پیشواز این نسل رفتی، و به روشنی زیبایی و کمال یک زن ایرانی رو به نمایش گذاشتی، و آزاداندیشی ملتی رو که صدها سال شست و شوی مغزی شدند تا آزاداندیش نباشند. اما طلوع تو و خیلی های دیگه نشون داد که مغز جوانان ایرانی نابودی ناپذیره. همونطور که ضحاک سعی کرد اون رو طعام اهریمن بکنه و در نهایت خودش نابود شد، اهریمن تعصب و نادانی هم در نهایت نابود خواهد شد، و اون روزیه که تو تازه فهمیده میشی ! تو از اون آدم هایی هستی در آینده کشف خواهی شد.


اما از موضعت کوتاه نیا. تو امید جوانان آزاداندیش این خاکی. تندیس بزرگی و شکوه ملتی که صدها ساله داره چوب نادانی خودش رو میخوره. به سزا !


برهنگی تو سرآغاز برهنگی اندیشه جهل‌پوشیده یک ملته. سرآغاز یک انقلاب، نه برای کشتن، نه برای کشته شدن، نه برای دین، نه برای سرنگون کردن پادشاهان و بردن رئیس جمهور ها. یک انقلاب برای سرنگون کردن پادشاهی جهل و رسیدن به مردم‌سالاری اندیشه، به انسان مداری، به فرهنگی نوین و پیشرو. این برهنگی یک تن برای شهوت یا خودفروشی نیست، این برهنگی یک تن برای رهایی از یک «خود» اجتماعی بیگانه است. تو در جامعه ای بودی که با تو بیگانه بود. تو فرزند این قرن نیستی. فرزند آینده ای که با ماشین زمان خِرَد به اینجا اومدی تا ملت خودت رو نجات بدی ...


اینجا کسانی هستند که ازت حمایت میکنن، و بدون شهوت، بدون تعصب، نفرت، اندیشه مذهبی و هرآنچه که جهل می آفریند، برهنگی تو را نگاه میکنند و در زیر جامه‌ی تو، به جای پوست و گوشت و احساس و هوس، اندیشه می یابند.


از موضعت کوتاه نیا ...


موخره:

 

تو رو با این مقایسه کردند. اما خیلی شواهد نشون میده که تو ده ها سال از اون و ملتش جلوتری !