درس ... تیک ... درس ... تاک

تیک تاک تیک تاک ...


- خفه شو !

ساعت :


- بابا بریم خرید !

- بچه تو بزرگ شدی خودت برو بخر ! نمی خوام ... باید بابامم بیاد... مامان ...

- خیلی خوب ... بیا بریم !


(تازه فهمیدم داغ دیده بودن و از دست دادن مادر مضایایی هم داره ! )


- آقا این کت شلوارتون اندازه منم میشه ؟

- آره ، چه رنگی میخوای ؟

- قهوه ای

- بیا

- این قهوه ایه ؟

- آره دیگه ... قهوه ای مایل به خاکستریه با ته رنگ سبز

-

---------------------------------------------------------------------------

- آقا دفتر داری ؟ خودکار داری ؟ مداد داری ؟ کتاب داری ؟ جلد داری ؟

- دارم دارم ... تو رو خدا من رو نکش

-----------------------------------------------------------------------------

- آقا کفش داری ؟ من فردا باید برم مدرسه !

- فردا ندارم ! امروز اگر بخوای ...

-

-----------------------------------------------------------------------------

تیک تاک تیک تاک ...


خفه شو !

ساعت :

من :

ساعت : تیک تاک ! تو گوشت فرو کن ! تیک تاک ! چند ساعت مونده ! تیک تاک .... فهمیدی ... مدرسه داره شروع میشه .. تیک تاک !!!

من : باشه بابا چرا میزنی ؟


تیک تاک ...


اتاقم ... وای ... من هنوز تمیز نکردم این اتاق رو ؟


کتابام ... چرا جلد نشده ؟


دفتر ... ای وای ... گم شد !


من اصلا کیف دارم ؟


تیک تاک ...

نظرات 7 + ارسال نظر
مصطفی چهارشنبه 3 مهر 1387 ساعت 09:02 ب.ظ http://white-tomb.blogfa.com

سلام .
حال کردم .
راستی تا حالا اولین روزه مدرسه شیشه شکستی ؟ من شکوندم . جات خالی
آپ باحالی بود .
قربانت بای

سروش چهارشنبه 3 مهر 1387 ساعت 03:55 ب.ظ

خیلی خوبه

شیرین چهارشنبه 3 مهر 1387 ساعت 10:41 ق.ظ http://sz1.blogfa.com

همچنان باران می بارد

همچنان اشک از چشم من

کوچه ها هنوز خلوت و بی رهگذر

و نگاهم خیره به پیچ کوچه

خانه تاریک و تار

عصری حزن انگیز

غروبی سرخ و پر اشک

سرمازده و سیاه پوش تمام بی کسی هایم

بی رمق

باران می بارد

دل پر از تنهایی ست

که حتی اشکی هم در او خانه ندارد

دل پر از لحظه های بارانی ست

صدایی غمگین و پر سوز در کوچه می پیچد

می خواند و می رود.

او هم دلش گرفته

او هم پرسوز است نگاهش

مثل من

آسمان دیگر آبی نیست

پر است از ابرهای خاکستری و پر اشک

خورشیدی نمی تابد

و طوفانی این ابرها را تکان نمی دهد

و گهگاهی نسیمی از سوی او

سروش شادی همراه می آورد

آسمان بارانی است

دیگر قطره های باران آبی نیستند

سیاه و سرد و خشمگین

همچنان سردی انتظار ادامه دارد

همچنان خاطرات خشکیده می سوزند

همچنان باران می بارد

و همچنان اشک از چشم من

سلام دوست عزیزم
ممنونم از همراهی و همدردیتون .
شادی و سلامتی براتون آرزومندم

مریم چهارشنبه 3 مهر 1387 ساعت 05:16 ق.ظ http://she-wolf.blogfa.com

هیوم !
مدرسه و ...

پرمحتواست می دونم !

هرمی سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 03:56 ب.ظ

خیلی قشنگ بود.

امین سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 02:10 ب.ظ

آره ..... الان از مدرسه بر گشتم ! همه چیز دوباره شروع شد .

جیمز دوشنبه 1 مهر 1387 ساعت 09:38 ب.ظ

ایول![:S072:]

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.