تولد ...

امروز تولد پنج‌سالگی وبلاگم بود ...


بهش تبریک بگین ...







پ.ن1: نتایج رو در پنج روز آینده میدن احتمالا ... دعا کنید من تهران میخوام ! اقتصاد ترجیحا !!


پ.ن2: آره سخته ... ولی لذت بخش ... A Painful Pleasure


پ.ن3: تا وقتی که میخوام ... بذار بخوام حداقل ... !!!!

ما و مصیبت انتخاب رشته !

باید بشینی توی یه هفته ، صد تا احتمال مختلف برای آینده ات رو پشت سر هم ردیف بکنی و بقیه اش رو بسپاری به شانس !!!


آدمیزاد سر دوراهی هم قرار میگیره دست و دلش میلرزه، چه برسه به صد راهی !!





پ.ن: یه انتخاب رشته مجازی گذاشته سازمان سنجش، با زبون بی زبونی به من گفت هیچ جا قبول نمیشم !!


پ.ن2: آی دنیا ... تا اینجاش خوب باهام راه اومدی ، قربونت یه کاری کن امسال کسی معماری و مدیریت نزنه که من قبول شم ! چاکرم ... خدافس


پ.ن3: کپی‌رایت عنوان پست مال من نیست !


پ.ن4: زندگی باید کرد ...

جامپینگ

این ایستگاه های جامپینگ هست که میرن از بالاش مثل دیوونه ها میپرن پائین خیلی هم فکر میکنن کار خفن و باحالی دارن میکنن. بعله ... منم تو اتاقم یکی از اینا دارم گویا ...


داستان از اونجا شروع شد که در دو سال گذشته ناگهان جمعیت عنکبوت های خونه ما افزایش چشمگیری پیدا کرد (احتمالا یه ا.ن رئیس جمهورشون شده و سیاست افزایش جمعیت پیاده کرده !) بعد منم که از بچگی فوبیای عنکبوت داشتم اولش این قضیه برام سخت بود ... بعد کم کم باهاش کنار اومدم ...


بعد کم کم توی اتاق من هم عنکبوت ها زیاد شدن. از بالای تختم آویزون میشدن، بعد مثلا من یهو چشمم رو باز میکردم میدیدم یه عنکبوت از سقف آویزون شده جلوی چشمم، بعد به محض اینکه تکون میخوردم و خیز میگرفتم برای کشتنش مثل این که کش بهش بسته باشن با سرعت عجیبی برمیگشت اون بالا ...


خلاصه سیستم جامپینگ عنکبوت ها رو تخت من ادامه داشت تا دیشب ...


دیشب اینجانب ساعت 1 تشریف بردم توی تختم و به خواب ناز رفتم . وسطای شب (ساعت 3:30)  ناگهان صدای «تاپ» کوچیکی کنار گوشم شنیدم) ... من اصولا مثل خرس میخوابم و بمب هم نمیتونه بیدارم بکنه ... اما اینبار مغزم در همون حالت خواب تشخیص داد که این صدا تا این حد نزدیک و وقوعش در این ساعت شب اصلا طبیعی نیست، در نتیجه بیدار شدم و برگشتم روی تختم رو نگاه کردم و یه لکه سیاه شبیه سوسک دیدم ...


اولش باورم نشد و فکر کردم دارم خواب میبینم یا اینکه توی تاریکی سایه یه چیزی افتاده و من فکر میکنم سوسکه ... اما بعد دیدم نخیر، یه سوسک حمام گنده قهوه ای چندش آور روی بالشمه دقیقا ...


سوسک :


من :


بعد ناگهان سوسک چشم از من برگرفت و خرامان شروع به حرکت کرد. منم مثل برق گرفته ها خودم رو از تخت پرت کردم بیرون و یه لنگه دمپایی برداشتم و به تعقیب سوسک برخاستم و در نهایت اون رو به سزای همه اعمال زشتش در دنیا رساندم (رحمة‌الله علیه)


شواهد (از جمله شنیده شدن اون صدا) حاکی از آن است که سوسک محترم خودش رو از روی سقف با دیوار پرت کرده پایین ! اینجور جایی زندگی میکنم من :دی ... ایستگاه جامپینگ باز کردن حشرات بالای تخت من !


پی‌نوشت: الان تمام نگرانیم از اینه که اگه دفعه دیگه به جای روی بالش کنار گوشم، دقیقا فرود بیاد توی دهنم، کی جوابگو خواهد بود ؟


بیانیه: ملت غیور و شهید پرور حشرات !

پس از تجلیل از مردانگی و مقاومت جانگدازانه شما در برابر حمله دمپایی ها، به اطلاع میرساند انجام هرگونه عملیات آکروباتیک، جامپینگ، پرواز گلایدر (!) و ... در بالای تخت اینجانب آزاد بوده و بلامانع می باشد مشروط بر اینکه دو تبصره زیر رعایت گردد:


تبصره الف) عملیات های آکروباتیک شما مزاحمتی برای این جانب ایجاد نکرده، و خواب آسایش حقیر را تحت الشعاع قرار ندهد و باعث آزار و بیدار شدن بنده نگردد. چه اینکه اگر نیمه شب با صدای سوسکی از خواب ناز بیدار شوم و او را در رختخواب خود ببینم سکته ناقص خواهم زد و سلامتی من به خطر خواهد افتاد.

تبصره ب) هرگونه مانور، عملیات نظامی، دو با مانع، دو بی مانع، و حتی چمیدن و پیاده روی در تخت بنده (مشروط به رعایت تبصره الف) آزاد است. تنها خواهشمند است از تردد و نزدیک شدن به محدوده گردن و صورت من اکیدا اجتناب کنید. زیرا در صورتی که نیمه شب به هردلیل بیدار شوم و یه سوسک روی بینی ام در حال اسکیت(!) بازی باشد، مطمئنا سکته ناقص یاد شده در بند الف به سکته کامل تبدیل شده و دار فانی را وداع خواهم گفت (رحمالله فاتحة مع‌الصلوت)



والسلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته .

بازی ...

کلا گروه‌بندی


ممنون از سمانه به خاطر دعوت به این بازی ...



اگر قرار بود در یکی از گروه های هاگوارتز قرار بگیرم، قطعا کلاه گروهبندی شدیدا گیج میشد، من از همه گروه ها خصوصیاتی رو دارم ولی، خصوصیت هیچ گروهی درونم بر دیگری اونقدر برتری نداره که منو بین اعضای اون گروه قرار بده ...


گریفندور : مهمترین ویژگی اعضای این گروه شجاعته ... من شجاعم اما نه اونقدر که برای یه گریفندوری لازمه ! من فقط برای خودم شجاعم. من در برابر مشکلات زندگی شخصیم، و برای دفاع از آرمان ها و ارزش هام شجاعم. اما برای آرمان ها و ارزش هایی که بهشون اعتقاد ندارم، یا در مسائلی که برای اولویت شخصی نداره خودم رو به خطر نمی اندازم ... و فکر میکنم این میزان شجاعت برای یه گریفندوری کافی نیست ...


اسلایترین : مجمع افرادی که اصالت خصیصه اصلیشونه ... اگر اصالت رو پایبند بودن به سنت ها و ارزش های خانواده، نیاکان یا جامعه تعریف بکنیم، من نه تنها هیچ گونه اصالتی ندارم، بلکه مصداث کامل یک انسان غیر اصیل محسوب میشم. قطعا خیلی خصوصیات دیگه مثل برتر دونستن بعضی نژاد ها بر بقیه و ... هم در اسلایترین هست که باعث میشه من هیچ جوره توی این گروه قرار نگیرم ...


هافلپاف: اعضای این گروه به صداقت معروفن. بعضی جاها سخت کوشی هم  براشون ذکر شده (توی خود کتاب هری پاتر فقط صداقت اومده ولی توی دایره المعارف هری پاتر سخت کوشی هم هست) ... اگر صداقت رو در نظر بگیریم قطعا هافلپاف بهترین جا برای منه ... اما سخت کوشی ... نه ... من آدم سخت کوشی نیستم ... برای ارزش هام و رویاهام میجنگم ... اما برای این جنگ و کوشش مرز هایی دارم و اگه از اون مرز ها رد بشه منم بیخیال میشم ... خسته میشم، و یه هافلپافی اصیل خستگی ناپذیره ... ولی بهرحال هافلپاف گزینه دوم ممکن برای منه !!!


ریونکلاو : حقیقت اینه که عنوان اعضای این گروه باهوشه ! من ادعای باهوش بودن آنچنانی ندارم، گرچه نسبت به هوش خودم خیلی مطمئنم ولی نه تا اون اندازه ! اما خیلی چیزای دیگه هست، مثل اهل مطالعه بودن، خردورز بودن و تکیه به منطق به جای احساسات ... تجزیه و تحلیل منطقی مسائل و خیلی چیزای دیگه، که باعث میشه فکر کنم جایگاه من توی این گروهه ... اینکه میتونم در همه مسائل ، اتفاقات و حرف های کوچیک رو کنار هم بذارم و با استفاده از از این قطعات یک پازل پیچیده رو حل بکنم، و اینو توی همه ابعاد زندگیم تجربه کردم ... فکر میکنم ریونکلاو بهترین جایگاه برای منه ...


جملات منفور


این بازی رو خودم شروع میکنم ... سه تا جمله که از شنیدنش بیشتر از هر چیز متنفرم رو با دلیل می نویسم، اگر کسی خواست بنویسه میتونه کمتر یا بیشتر بنویسه ...


  1. تو درست میگفتی ... حق با تو بود ... / توی عمرم به تعداد موهای سرم این جمله رو شنیدم ... و معنیش اینه که در یه زمینه ای به یه دوست هشدار دادم، و طرف بهم گوش نکرده، و بعد پشیمون شده ... و من از این متنفرم ! از اینکه دوستام اشتباه بکنن !
  2. تو با همه فرق داری ... / یا جملاتی که همچین معنی ای میدن ! قبلا هم توی همین وبلاگ نوشتم که من هیچوقت دلم نمیخواست با بقیه فرق داشته باشم، ولی داشتم. و این اولین مسبب تمام تنهایی های زندگیم بود.
  3. **** لطف شما رو می رسونه ... / به جای اون ستاره هر چیزی میشه گذاشت. معمولا وقتی استفاده میشه که کسی از آدم تعریف میکنه، این رو در جواب میگن ! من هیچوقت اگه احساس کنم شایسته اون تعریف هستم از این تعارفا نمیکنم، صرفا تشکر میکنم ! و از آدمای متواضع نمایی که این حرفا رو میزنن واقعا بدم میاد !

از سمان، آرمینا، ریحانه، ستایش و علیرضا   دعوت میکنم بنویسن !




پ.ن : خواستم جواب بدم ... گفتم حتی اینم ولش ... بذار به حال خودش باشه ...


پ.ن2: غیبت کبری کم کم !


پ.ن3: گیج و مبهوت، بین بودن و نبودن ...

جوراب


وقتی میام خونه از بیرون ... در آوردن لباس ها یه بحث، در آوردن جوراب به بحث مجزا،یعنی اگه همه لباس هامو در بیارم لخت مادرزاد هم بشم، بازم تا وقتی جوراب به پامه احساس نمیکنم اومدم خونه، احساس میکنم هنوز بیرونم ... و برعکس

اگه با پالتو تو خونه راه برم ولی جورابا رو در بیارم، احساس راحتی میکنم ...



و این یکی از بزرگترین راز های هستیه، که هیچ فیلسوفی تا حالا بهش توجه نکرده ... جوراب !!!





پ.ن: نیلوفر راست میگه، گاهی میشه مشروب رو بهانه کرد واسه گفتن ... قضیه مستی و راستی قضیه درصد الکل نیست، قضیه دل خونه !


پ.ن2: خسته شدم ... واقعا شدم ... نمیخوام گیج باشم ! ... یکی از چیزایی که بعد از دخترک از دست دادم، توان شعر گفتنم بود ... توانی که همیشه راه حل خوبی برای درمان گیجی های فکری و احساسیم بوده !


پ.ن3: میدونی ... نمیخوام ناامیدت کنم ! همین ... بعضیا مهمن ... دوست داشتنی ان ! عزیزن و حتی عزیزترینن ... اما لازمه که آدم همه چیزو با فکر مدیریت بکنه ! حتی احساسات لحظه ای رو ... همیشه نباید «بذاریم یه لحظه احساسی به حال خودش باشه ... »


پ.ن4: من حسود نیستم ! احساس حقارت هم نمیکنم ! فقط برام جالبه ... یکی هست، که از من گنده تره ... فکر کن :D


پ.ن5: عکسه کرده توش در هم نمیاره لامصب ... :دی


پ.ن6: خواستم ... نشد ... خودت نذاشتی ... دل نذاشت ... آسمون نذاشت !