بالاخره ، بعد از قریب به یکسال رودخونه زاینده رود، پرآب شد، بعد از یکسال که خشک خشک بود ...


غم انگیزترین صحنه ای که دیدم، مادری بود که داشت رودخونه و مرغابی هایی که روش بازی میکردن رو به بچه 2-3 ساله اش نشون میداد و میگفت : «ببین رودخونه آب داره ... یادته با هم میرفتیم به جوجو ها غذا میدادیم ؟ »


ههعییی ...


این یعنی ممکنه یه روزی هم برسه که نسل بعدی، فقط از طریق کتابای تاریخ یا قصه های مادربزرگاشون، با زاینده رو ارتباط برقرار بکنن ... توی حافظشون، فقط یه جاده خاکی وجود داره که روش پل ساختن !!!!

یادها ...

من آن مورم که در پایم بمالند / نه زنبورم که از دستم بنالند


کجا خود شکر این نعمت گذارم / که زور مردم آزاری ندارم

  • گلستان سعدی




هشت آهنگ که من رو به یاد شش عزیز میندازه ....


1. مامان - Hurt/ Christina Aguilera



2.ریحانه - Leave a Tender Moment Alone/Billy Joel


3.آرمینا -Where the Streets have no Name / U2

Estranged / Guns N' Roses


4.ارسلان - November Rain / Guns N' Roses

Turn the Page / Metallica


5. نیلوفر - Wish You Were Here / Pink Floyd



6.فرشید - Vermillion / Slipknot



اینو به صورت یه بازی در میارم. هرکس حداکثر تا هفت نفر رو که دوست داره بنویسه ! از ریحانه، آرمینا، ستایش، محسن و غزل دعوت میکنم بنویسن ! 



پ.ن: اگه کسی رو ننوشتم قطعا دلیلش این بوده که شناختم ازش اونقدر نیست که با آهنگ خاصی مستقیما و بلافاصله به اون شخص فکر بکنم.


پ.ن2: کهکشان راه شیری حدود 500 میلیارد ستاره داره ... یعنی اگه اون 3000000000000 تومان اختلاس شده رو بین ستاره های کهکشان تقسیم کنیم، به هرکدومشون شیش تومان میرسه !


پ.ن3: فکر میکنین بشه ... ؟


پ.ن4: به زودی در این مکان پی نوشت نصب میشود ...

چهارسال گذشت ... زمان بی رحم ترین ماهیت هستی است ...

 امروز، پونزدهم شهریور، وبلاگ من پرسیمرغ / شوق فریاد / منجلاب سکوت ، چهارسالش تموم شد. چهارساله دارم اینجا مینویسه، چهارساله این وبلاگ یکی از بهترین دوستامه ! خاطرات خیلی زیادی توش هست ! خیلی از دوستام با اینجا پیوند های ناگسستنی خوردن ! مثل ارسلان، آرمینا، رها و ...

روزی که اینجا شروع به نوشتن کردم، هدفم این بود که جایی باشه که خط سیر فکریم رو ثبت کنم، مطالعاتی که میکنم، تفکراتی که دارم، خاطراتی که برام اتفاق میافته ! جایی که بزرگ شدنم رو ثبت کنم ! جایی که با کمکش دنبال اون معرفتی که میخوام بگردم ! عنوان «پر سیمرغ بسوزیم ... » کنایه به همین معرفت بود، اشاره به سوزوندن پر سیمرغ در شاهنامه، که با اینکار ظاهر میشد و دانشش رو  در اختیار زال قرار میداد. یکسال بعد علاوه بر همه اونها، دلم میخواست همونقدر که یاد میگیرم، نشون بدم که میدونم ! دلم میخواست فریاد بزنم! شوق داشتم تا فکرای های تازه ای که توی ذهنم شکل میگیره رو یه جا بگم، تا چندنفر ( هرچند کم ) بخونن و نظرشون رو بگن ...

الان، صرفا توی یه سکوت فرو رفتم ... سکوت و آرامشی که میتونه مقدمه یه طوفان باشه یا نه ... صرفا دلم میخواد یه جایی آروم برای خودم شعر بگم، هنوزم میخوام حرفام رو بزنم ولی یه ذره یواشکی تر ... غمگینم، نمیخوام جلب توجه بکنم و نمیخوام از کسی نظر بگیرم ... فقط دلم میخواد بنویسم ... توی یه منجلاب از تنهایی اسیرم ...

 

اینجا امروز چهارسالش تموم شد و من در سال پنجم، همچنان خواهم نوشت، با وجود اینکه سال پرمشغله ای دارم، با وجود اینکه خیلی چیزا و کسا هستند ... خیلی فکرا هستن که جلوی نوشتن من رو میگیرن ! ولی من شوق فریاد (منجلاب سکوت ؟ ) رو تنها نمیذارم ! اینکه رو دوست دارم به اندازه تمام ارزشی که چهارسال اخیر زندگیم برام داره ! چون تک تک لحظات مهمش به شکی در اینجا ثبت شده ! تک تک حرفایی که میخواستم بزنم ! پرونده جالبی از مطالعاتم حتی ! گرچه در سال چهارم مثل سال دوم هر پستم 15-16 تا کامنت نمیخورد ! ولی من با وجود همین 1-2 تا کامنت و چند تا بازدید محدود میخوام بنویسم ! برای دل خودم !

 

قسمتی از یکی از شعرای جدیدم به نام «هر گلی را خار باید ... » :

 

بی تو بودن جرعه جرعه، در درونم شعله شعله

شعله شعله، قطره قطره آب میریزد به آتش :

ماه می تابد به خوابم، خواب می بیند سرابم، تاب در بی تابی ام در ماه خوابم ...

شعله ها را جرعه جرعه می سرایم در اتاقم ...

خواب را مهتاب را ، دیوانه وار این آب را تا سرنهم در خواب تنهایی که بی تو ماه من مهتاب های تیره در شب ها فروزان کرده پرچم های دیوانه شدن های مرا بی روی تو ای نور ماهم ...

بی تو تنها مرده در خاک سیاهم ...

نور و گیتار و اتاق خالی و تنهایی و در پشت شیشه رنگ های تار و شوم و تخت و کابوس شرنگ و عشق و موسیقی میان برگ های دفتر و شعر و کتاب و درس و مهتابی شدن های بلورین در درون خواب های تلخ و شیرین ...

عشق ها تنها برای ماندن راز ستاره در درون شب که در صد صورت عریان برای جرعه های عشق تا پایان شب تا سر زدن های سپیده قصه تنها شدن های مرا چشمک زدند و محو گشتند و شکستند : در میان نور خورشید، کم کمک از هم گسستند ...

مرغ شب را ناله شبگیر باید ...

عشق را قلبی غمین و پیر باید ...

داد را، شمشیر باید ...

 

 

پ.ن: قالب با کمی اغماض (عوض کردن عکس بالایی توسط من) از themestudio  ... ولی دوستش دارم !


پ.ن2: 9 شهریور تولد ریحانه بود ... تولدش مبارک شدیدا !!! >:D<


پ.ن3: یکی توی اسفند یه اس ام اس زد محتواش این بود : «تو خجالت نمیکشی ؟ » .... شدیدا این روزا دلم میخواد اس ام اسش رو برای خودش فوروارد کنم !


پ.ن4: به یک خیاط ماهر جهت کوک زدن و درزگیری کون گشاد این جانب نیازمندیم !


پ.ن5: کلا دیگه خیلی مهم نیست که نخوام ملت اینجا هم سرک بکشن ... اتفاقا خوشحال میشم ملت بخونن و نظرشون رو بگن !!!


پ.ن6: از این به بعد اینجا هم مینویسم : قوانین بنیادین !


پ.ن7 : آهنگ وبلاگ شعری است از مارگوت بیکل، ترجمه احمد شاملو و با صدای خود زنده یاد شاملو ...

ان در احوالات کنکور آزاد

همون ریاضی آخرش ... اگه از جایی قرار باشه زخم بخورم همین ریاضی نکبته ... !!!


کلا کنکور مزخرفیه این آزاد ... یعنی در بدبینانه ترین حالت من به سادگی آزاد قبول میشم ! قبل امتحان این گوینده هه بوقید به اعصابمون ... «داوطلبان محترم سلام ...» «داوطلبان محترم لطفا اطلاعات خود را با پاسخنامه مطابقت دهید ببینین خودتونین یا یکی دیگه است !» « داوطلبان محترم اگه شاش دارین لطفا برین بشاشین چون در مستراح رو میخوایم ببندیم ... » «داوطلبان محترم دست به دفترچه عمومی ها که انداختن کنار صندلیتون نزنید جیزه ! » «داوطلبان محترم حالا دست بزنید ... » « داوطلبان محترم ........ (الخ)



عمومیا که هیچی ... اصلا انگارا سوالا رو برای ما سومی ها طرح کرده بودن نه واسه کنکوری های اصلی ... کلا شاید 15 درصدش از پیش دانشگاهی بود بقیه اش همه پایه بود !

اختصاصیا هم طبق معمول ، ریاضی اون اول کار حالم رو گرفت ... بعدم این صندلی خیلی ناراحت بود، یه جور بود داشت انگار میرفت تو استخون کونم ! بعد گرچه بابام میگه که آدم به خاطر استخون کونش جلسه کنکور رو ول نمیکنه ... ولی اون نمیدونه آدمی که دو ساعت و نیم در این وضعیت بشینه سر سوال 6-7 فیزیک دیگه طاقتش به انتها میرسه، و اونوقته که تند تند از روی سوال حل کردنیا رد میشه، حفظیا رو میزنه و پاسخنامه رو تحویل میده و فیزیک و شیمیش میشه زیر 15 درصد ...





بعله ... این استخون کون خیلی مهمه !!! ... حالا از من گفتن !





پ.ن: to think i did i alright ...

Sohrab Upgrade

System is Upgrading to Beta Version ....


Please Wait a While ...