دریچه ... (2)

تجربه همواره داره بم ثابت میکنه :


آدم از گفتن بهترین حرفاش پشیمون میشه ...


از نوشتن زیباترین شعرا و متن ها پشیمون میشه ...


از گرفتن زیباترین تصمیم ها پشیمون میشه ...


آدم همیشه داره حسرت میخوره به خاطرا چیزایی که میشد نوشته نشه، گفته نشه، یا انجام نشه ...




همه اینا یه طرف ... وقتی فکر میکنم میبینم متاسفانه، آدم همیشه وقتی پشیمون میشه داره کار درست رو میکنه ! نه وقتی میگه، مینویسه یا تصمیم میگیره !!!





پ.ن: صغری، کبری میکنم، توی چاهم، پشت ابرم !!!


پ.ن2: فکرش رو بکن که همه چیز، درست همونطور که بوده، در همون مکان ها، با همون صحنه ها تکرار میشه، ولی جای یکی خالیه، یه جای خالی که حتی با تئاتر بچگونه حرف زدن با صندلی خالی هم نمیشه انکارش کرد ...


پ.ن3: به یاد ارسک ... امروز دوباره ... مشکلیه ؟؟!؟!؟


پ.ن4: احساس یه پیانو رو دارم که فقط دو تا اکتاو داره :D


پ.ن5: بیابان ... بیابان ... بیابان ... فقط یه روز ... داره تبدیل به یه رویا میشه !!!

۵۵۵ !!

از امروز ... 555 روز تا کنکورم مونده !!! (شکلک استرسفول)

مناجات ...

ای که آن بالا نشسته ای

                      و ذلت انسان را نظاره میکنی ...


صدای شیطان قطع و وصل می شود ...


                         بی زحمت پایت را از روی سیم بردار !




(از کاغذپاره های تنهایی هام)











پ.ن: حالا از همه چیزش که بگذریم، حداقل کوچه فریدون مشیری رو حفظ شدم :دی


پ.ن2: اگه آدما میدونستن چقدر راحت میشه خدا رو لمس کرد، اگه میدونستن ...


پ.ن3: طولانی ترین یلدای زندگیم بود ولی، فدای سرت ...


پ.ن4: شبای آزمون قلم چی نوستالژیک شده ...


پ.ن5: Those who speak know nothing ...


پ.ن6: از دست نوشته های یک ایرانی عاشق(با چشمای خودم دیدم) :

Hey, Why don't you anderestand me ?

I miss for you ...

I need for you ...

I Love you ...

am i love ?