آنچه حسرت دیروز است ...


از همین فردا شروع میکنم ، شروع میکنم که اون چیزی بشم که میخوام باشم ! نه اون چیزی که ازم انتظار میره باشم ، نه حتی اون کسی که باید باشم ... اون چیزی که میخوام باشم!  اون چیزی که باید میبودم و نبودم و عمرمو تلف کردم ... بهترین سالای نوجوانیم سر خودم رو شیره مالیدم ... اون سالا رو نابود کردم ولی از فردا زندگیمو درست میکنم ... به اون سبکی که واقعا بهش تعلق دارم ...



پ.ن به مریم: از این مرموزنمایی ها خوشم نمیاد ... اما خوشحالم که نوشته هامو میخونی دوست ناشناس :)






نقطه عطف !

« هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت ، باید آنها را همان طور که یکبار اتفاق افتاده اند تنها به خاطر آورد.»

  • (عقاید یک دلقک هاینریش بُل)



پ.ن: من اینو میفهمم ... ولی گاهی آنچنان در «به خاطر آوردن» لحظه ها فرو میرم که انگار دوباره دارم توش زندگی میکنم ... انگار دوباره «تکرار» میشه و چون تکرار میشه گه زده میشه توش !!!



پاسخ کامنت مریم: شاید حتی دیگه اینجا رو نمیخونی دوباره ، ولی اگر میخونی، کامنت قبلیت برام این سوال رو بوجود آورد که تو دقیقا کی هستی ... یه آدرس وبلاگی ؟ ایمیلی ؟ آیدی ای ؟ شماره ای ؟ فیس بوکی ؟ تویتری ؟ ... ؟ :D