جنده کسی نیست که جسمش رو میفروشه ... جنده کسیه که فکرش رو میفروشه. دخترایی رو میشناسم که جسما ربةالنوع جندگی هستن ولی فکر و روحشون از یه بچه 2 ماهه باکره تره !! من یه تار موی اون جنده های جسمی رو، با کل هیکل اون دخترای مثلا معصومی که اجازه دادن هر کس و ناکسی فکرشون رو دست مالی بکنه عوض نمیکنم ...
من ناله های شهوتآمیز دختری که با مردی همخوابه شده رو، به مراتب از اذکار و اوصافی که آدمایی با فکر فاسد به زبون میارن مقدس تر میدونم ...
پ.ن1: حرفای بالا در مورد مردا هم با صفت «کونی» صدق میکنه ...
پ.ن2: اگه میخواین طرف من بیاین، نگران بکارت جسمیتون نباشین، اصلا مهم نیست، ولی بکارت فکریتون چرا ...
در مورد چیزایی که نوشتی حرفی نیست ، درسته ، فقط اینکه سعی کن برای پسرها از عبارت "چاقال" استفاده کنی ، تاثیر و مفهومش خیلی بیشتر از اون "کونی" ای هست که گفتی
خیلی جالبه
با اینکه خودم اهل قلم هستم امروز خیلی دلم گرفته بود search کردم زمان بیرحم : یه دفعه وبلاگ شما باز شد...
اولش گفتم بذار به نویسنده ای که انقدر غرق خاطراتش شده و زیبا می نویسه سلام بگم. چون ذاتا احساسی هستم اما متاسفانه از یه جایی ... هرز رفت کلماتی که شما به کار بردی تو ذهن من فقط یه فحشه .... و فحش جایی در روح ادبیات نداره. ببخشید اما من کلماتی مث : جنده فاحشه همخوابگی... و غیره را فقط فحش مید ونم . شمام اگه ادعا داری که زنانی که دوست دارند جسمون را در اختیار مردها بذارند ذاتاپاک هستند پس بهشون فحش نده. بنظر من خیلی از آدما چه زن چه مرد قلبشون را گم کردند نیاز به محبت دارند و از هر طریقی به دنباشن پس چه اون دختری که کنار خیابون منتظره و چه دختری که از فرط حیا و اعتقادش تو رختخواب خودش تن خودشو لمس میکنه همه نیاز مند عشق هستند همین
به نظر من فکر آدم ممکنه عوض بشه در جریان زندگی و با ملاقات آدم های متفاوت دریچه های نویی به روی آدم باز بشه و این فروختن فکر سابق نیست . اگه منظور دیگه ای داشتش من متوجه نشدم..
چرا من فک میکنم مرد ها ذاتا جنده ها رو دوست دارن به خاطر این که همه جا همیشه بی اعتراض بی چونه دردسترس که نه در آلت(!)رسند..
و چرا من فکر میکنم الان تو ،این علاقه ذاتی تو پشت این حرفای عمق دار قایم کردی ..
نه که موافق نباشم باجمله "فاحشه مغزی هزار بار بدتر از فاحشه جسمی ست" ، ولی مگر نه اینکه ادمی زاد است وسوسه میشود ، آدمیتش به گرفتن جلوی این وسوسه هاست ، یک لحظه فکرش در استانه تجاوز قرار میگیرد ، مگر نه اینکه ادمیتش این است که برگردد از افکارش ..خوندم داستان کوتاه های مصطفی مستور رو که توصیف زن فاحشه از این کارش و نظر درونیش دل رو به درد میاره که بعضیاشون چقدر ..
اما میگم خصلت ادمیه تا کاری رو تجربه نکرده بهش فکر میکنه وقتی که تجربه کرد مثل باقیه کارا میشه ، من همین نظرم راجب عشق دارم ، تا نرسیده فکر میکنه چنان چیزیه..وقتی رسید فنچل میشه ..
جنده اونیه که یه بار تجربه کرده و حالا توفکرش همخوابه های بیشتری رو تجربه میکنه ..ولی هیچوقت نمیشه یه قطعیت کامل راجب افکار فردی داد ..