نشسته جلوی من، تنها، محزون، در خود فرو رفته ... گاه و بی گاه یه قطره اشک از گوشه چشمش سرازیر میشه ...
دقیقاَ میدونم توی دلش چی میگذره، توی سرش، توی قلبش ... اون قلب وامونده لعنتی. میدونم درد رو حس میکنم، درد جسمی رو حتی ...
فرو میره توی آهنگا ... حتی آهنگایی که من میذارم که خودم توشون فرو برم ...
اصلا حرف نمیزنه ...
میپرسم دیروز کجا بودی ؟ میگه کوه ...
به شوخی میگم چرا منو نبردی ؟
می فهمم دوتایی رفته بودن ...
یکی باید بیاد از ما بپرسه چرا ؟
چرا با کسی که قرار نیست لذتتون بشه خاطره خلق میکنید؟
چرا با کسی که قرار نیست آیندتون باشه گذشته میسازید ؟
یکی نیست از ما بپرسه چرا هنوز دل میسپارین ... ؟
چند بار باید تجربه بشه ؟
چند بار باید برین تو خودتون، برده فکر و قلب مریضتون بشین، چند بار باید حل بشین توی آهنگ و گاه و بیگاه اشک بریزین از گوشه چشمتون ... ؟
چند بار باید بمیرین تا جوناتون تموم بشه ؟!؟
این بازی که شاهزادهای نداشت که نجاتش بدیم ...
کِی قراره Game Over بشیم ... ؟
پ.ن :
یعنی میخوای باور کتی یا نکنی من میام میخونم میرم.
همون اسه بیا اسه برو
ینکه کی قراره game over بشیم خدا میدونه.
جالبیش اینه که هربار هم این اتفاق برات می افته باز هم تکرارش میکنی با اینکه میدونی این اشتباهه.
این چراها از اون چزاهای بی جوابه. کاریش نمیشه کرد. یه چیزیه تو دل آدم یه جوری یههویی قیلی ویلی میره.
چقدر دیدن کامنتهای کسی مثل تو که سالهاس پایه دری وری های منی حس خوبی داره علیرضا
نمیدونم شاید زندگیشون یکنواخت شده و میخوان یه اتفاق جدید بیفته تا انگیزه داشته باشن برای ادامه دادن.نمیدونم شاید درست نیست ولی...
اگه اون اتفاق «بیافته» که مشکلی نیست ... مشکل وقتیه که میریم دنبال یه اتفاقی که هیچوقت قرار نیست بیافته :)))
بدتر از رفتن کسی از زندگیت نیومدن کسی به زندگیته
خیلی موافقم
بهتر است انسان عاشق شود و آن را از دست بدهد ،تا اینکه هیچگاه عشقی را در خود احساس نکن .ِ"تنیسون"
درد عشق هم شیرینه.. با تمام خود آزاری ها ...
به نظرم از یه سنی به بعد دیگه باید یه ذره منطق چاشنیش بشه ...
عشق در ماهیت یه چیز دردناکه ولی بی حساب و کتاب درد کشیدن هم عاقلانه نیس باید ارزششو داشته باشه !!
خوب توصیفش کردی
یه جور خود آزاریه به نظرم که همه مون شاید یه جورایی گرفتارش بودیم. بعد اینقد توش غرق شدیم و فرو رفتیم که رسیدیم به سیاهی مطلق و مردیم. بعضیا مردن و تموم شدن ولی بعضیا دوباره زنده شدن و خودشونو کشیدن بیرون و زندگی بهتری ساختن
هر دو حالتی که توصیف کردی حالت خوبشه به نظرم ...
درد اونجاس که خودتو یه قدمی مرگ میکشی بیرون و باز به باتلاق بعدی میرسی و می افتی توش ...