تجربه همواره داره بم ثابت میکنه :
آدم از گفتن بهترین حرفاش پشیمون میشه ...
از نوشتن زیباترین شعرا و متن ها پشیمون میشه ...
از گرفتن زیباترین تصمیم ها پشیمون میشه ...
آدم همیشه داره حسرت میخوره به خاطرا چیزایی که میشد نوشته نشه، گفته نشه، یا انجام نشه ...
همه اینا یه طرف ... وقتی فکر میکنم میبینم متاسفانه، آدم همیشه وقتی پشیمون میشه داره کار درست رو میکنه ! نه وقتی میگه، مینویسه یا تصمیم میگیره !!!
پ.ن: صغری، کبری میکنم، توی چاهم، پشت ابرم !!!
پ.ن2: فکرش رو بکن که همه چیز، درست همونطور که بوده، در همون مکان ها، با همون صحنه ها تکرار میشه، ولی جای یکی خالیه، یه جای خالی که حتی با تئاتر بچگونه حرف زدن با صندلی خالی هم نمیشه انکارش کرد ...
پ.ن3: به یاد ارسک ... امروز دوباره ... مشکلیه ؟؟!؟!؟
پ.ن4: احساس یه پیانو رو دارم که فقط دو تا اکتاو داره :D
پ.ن5: بیابان ... بیابان ... بیابان ... فقط یه روز ... داره تبدیل به یه رویا میشه !!!
آدما سه دسته اند :
دسته اول
دسته دوم
و مهمتر از همه دسته سوم :دی
دسته اول اونایی ان که صرفا انسان هستن (یعنی حتی آدم بودنشون هم اثبات نشده :دی) ... مثل این داده های انحرافی مسئله های فیزیک که آخرش به هیچ دردی نمیخوره، ولی خوب، هست دیگه، یعنی اون شرایط فیزیکی گرچه توی اون مسئله کمکی بت نمیکنه ولی وجود داره ...
اینا ممکنه خیلی شاد و پرانرژی باشن یا به قول آرمان دیپ دپ (Deep Depp) ... ممکنه خیلی باهوش باشن یا خیلی احمق ... ممکنه خیلی شبیه تو باشن یا خیلی متفاوت با تو ! اینا صرفا وجود دارن و ممکنه وجودشون برای کلاغایی که دورشون غار غار میکنن خیلی هم مهم باشه، ولی برای تو صرفا مترسک سر جالیزن !
دسته دوم توی زندگیتن ، گاهی میان و بهت نزدیک میشن، اونقدر که شونه به شونه نزدیکترین هات قرار میگیرن ... گاهی میرن و ولت میکنن، گاهی تو ولشون میکنه اصلا ! مثه عروسک های خیمه شب بازی که گاهی از تو بازی میخورن گاهی از نخایی که به سر تا پاهاشون بسته شده، اینا هم گاهی با سرنوشتت گره میخوره حضورشون و گاهی خودت از سرنوشتت پرتشون میکنی بیرون ! اینا میتونن گاهی بهترین همدمت بشنا، و یه ماه بعدش بشن دشمنت ! اینا اونایین که گاهی دو ماهم ازشون خبرنداری و عین خیالتم نیست اصلا ... اونایی که مهمنا، دلتم براشون تنگ میشه ها، بهترین آدمای زندگیتم هستنا، ولی همیشه یکی دیگه شانس داره که جاشون رو پر بکنه !
دسته سوم ولی خیلی مهمن ... این آدمک ها جاشون با هیچکس و هیچ چیز پر نمیشه ... همیشه غافلگیرانه پیداشون میکنه، جایی ، وقتی و توی جسم اشخاصی که اصلا انتظارش رو نداری ! توی نت، توی جادوگران، ردیف آخر کلاس مدرسه، توی یه مسابقه تنیس آماتوری ! تعدادشون توی زندگی هر شخص به انگشتای دست هم نمیرسه ! و حتی اگرم برسه محال ممکنه که در یک زمان بیشتر از 3-4 تا از اینا باشن تو زندگیت ... اینا خودشون هزارتا زیرمجموعه دارن : رفیق، معشوق، خانواده، خواهر، برادر و ...
ممکنه هرکدوم از اینا باشن و در هرکدوم از این جایگاها جای خودشون رو دارن ! اینا قدیمی نمیشن، همیشه باهاشون حرف داری برای گفتن ! زود به زود دلت براشون تنگ میشه، با کوچکترین اتفاقی یادشون میافتی ! گاهی باشون دعوا میکنی ولی خودت و خودش خوب میدونین که اینا الکیه و ته تهش جاش تو قلبت ثابت میمونه ... اینا مثل یک ملودی تک نوازی پیانو وسط یه آهنگ سافت راک، به ریتم زندگیت معنی میدن ! اینا آدمک های اصلی نمایش زندگیت میشن و حتی اگه برن، هیچوقت، هیچوقت فراموششون نمیکنی ! برای همینه که اکثر با "ک" صداشون میکنم من (آدمک، رفیقک، دخترک، خواهرک)
یادمه حول و حوش یه سال پیش همین موقع ها بود، با یه حکیمی مباحثه میکردیم ! گفتم آدما برای من سه دسته اند، بدون اینکه توضیحی بدم گفت : «مترسک، عروسک، آدمک ! »
بدون اینکه خودش بدونه بهترین لقب رو برای سه دسته ی من انتخاب کرد، و موند این اسما روی دسته بندی شخصیم ...
همیشه فکر میکردم با بقیه مترسکا متفاوتم و اینا ! کسی هم نداشتم که بهم بگه : بویلاخ بابا! مگه حلوا ریدی که همچین فکری میکنی ؟ (!) :دی .... داشتم فکر میکردم ! یحتمل منم مترسک یکی دیگه، و عروسک یکی دیگه ام، و اصلا به هیچ جام نیست که باشم یا نباشم، ولی به نظرم خیلی مهمه که کسی که برای تو آدمکه، تو هم براش آدمک باشی ... خیلی مهم !!!
آهنگ پست : Hotel California / Eagles (سافت راک)
پ.ن1: درکمال ناباوری و ناامیدی الان دیدم آرمینا هم یه پست تحلیلی از آدما کرده ! من از دست این موجود فقط به خدا پناه می برم، هرچی ما نوشتیم این زد دست دومش کرد !!!!!
پ.ن2: داشتم هتل کالیفرنیا گوش میدادم و پست مینوشتم ! گذاشتمش برای دانلود !
پ.ن3: من همیشه پی نوشتام یادم میره تا میام پست اصلی رو بنویسم !
پ.ن4: شعر پشت مدرن میگم، یه خطی ... :دی
پ.ن5: میخواستم یه پست دیگه بنویسم ، این رو نوشتم ... خدا به خیر بگذرونه !!!
داشتم به نوشتن این بازی فکر میکردم که جبرئیل نازل شد و گفت : بازی بازی ، با خدا هم بازی ؟
و من با نشان دادن انگشت بیلاخ خودم به جبرئیل تصمیم گرفتم بنویسم این پست رو ...
اسم :
خدا ... دنیا ... زندگی (بیشتر با این نام میخوانمش :دی) ... اوی یارو !!
سن :
13.7 دهم میلیارد سال طبق محاسبات ادوین هابل
ماهیت :
ترکیبی پیچیده از ماده و انرژی تاریکه خدای من ... به همین دلیل هم کلیه اتفاقاتی که در جهان پیرامون ما میافته تحت کنترل اونه !
Additional:
ماده تاریک : ماده ای که بیش از 70 درصد از جرم کیهان رو تشکیل میده
انرژی تاریک: انرژی ای که باعث دور شدن کهکشان ها از همدیگه میشه
جاذبه: طبق آخرین یافته ها علت اصلی قانون جاذبه برهم کنشی ناشناخته از ماده و انرژی تاریکه
تاریخ تولد :
قریب به یک ملیون و پانصد هزار سال قبل، همزمان با پا گذاشتن اولین انسان های غار نشین بر زمین !
خصوصیات ظاهری :
ماده تاریک نه نوری رو جذب میکنه و نه بازتاب ... در نتیجه دیده نمیشه در حالی که همه جا هست حتی توی همین اتاق ! خدای من میتونه شکل گلبرگ یه گل بشه وقتی میخوام از زیبایی لذت ببرم یا مثل یه صدای دلنشین وقتی به دلداری داده شدن نیاز دارم ... میتونه مثل یک پرنده باشه وقتی آرزوی پرواز دارم یا مثل یک خواهر وقتی احساس تنهایی میکنم ... میتونه مثل حلقه های زحل جادویی باشه وقتی میخوام آسمون رو نگاه کنم ...
میتونه حتی مثل قطره های عرق هم آغوشی بشه وقتی با دختری که دوسش دارم رابطه دارم !
خدای من در تک تک ذرات هستی جاریه ...
خصوصیات اخلاقی :
آرومه ... با من راه میاد و اونطور که من میخوام رفتار میکنه ... خدای من همه جهان رو بر طبق نوع دید من کنار هم چیده و میچینه ... خدای من خداییست بس خفن !
نوع رابطه :
خدای من با من در جهان حرکت میکنه ، با من دنیا رو میبینه و من با اون دنیا رو میبینم و با اون بزرگ میشم ...
خدای من وجود نداره تا من وجود نداشته باشم و من وجود نداشتم اگر اون وجود نداشت. خدای من، من رو درک میکنه ولی نمیتونه کاری برای من بکنه ! جز اینکه به صورت موجی از آرزو های من در هستی جاری بشه ... وقتی دلم یه لبخند میخواد لبخند بشه و بر لب عزیزترین ها بشینه ...
خدای من به اون چیزی اعتقاد داره که من اعتقاد دارم و اون چیزی رو در جهان بوجود میاره که من میخوام ... من به اون چیزی که اعتقاد دارم که اون فکر میکنه و اون چیزی رو میخوام که اون دوست داره ...
رابطه ما یه رابطه کاملا دیالکتیک و همسان گراست ...
ارتباط ها :
خدای من با هیچ خدایی ارتباط نداره ! فقط مال خودمه و اگر من نباشم اونم نیس !
اهداف ، علایق ، عقاید :
هدف انرژی تاریک اینه که اینقدر دنیا رو گشاد بکنه تا جر بخوره و یک انفجار بزرگ (بیگ بنگ) دیگه شکل بگیره :دی
هدف خدای من دو چیزه : راضی نگه داشتن من و سوق دادن زندگی من به اون سمتی که درسته و برای همین من با تریپ «هرچه پیش آید خوش آید» همیشه با چیزایی که سرنوشت جلوم میذاره برخورد میکنم چون میدونم خواست خدام بوده !
علایقش خندیدن به ریش کلیه فیلسوفان ، مذهبیون و عارفانه چون اصلا نمیفهمن که خدا یعنی چی و فقط اعتقاد های بچگانه الکی دارن !!!
عقیده خاصی نداره و عقایدش با زمان به روز میشه کلا ...
با تشکر :دی
منم دعوت میکنم از نیلوفر، مصطفی، نسیم، علیرضا و ارسلان برای نوشتن این بازی !!!
زیرا خانه ای که در آن خلاف افتاده باشد، کنام دزدان نیست ! خانه ایست که در آن خلاف افتاده است ... !!!
و کشتی بی سکان شاید بی مقصد در میان جزیره های پر خطر سرگردان شود، اما به ته دریا فرو نمیرود. »
- (پیامبر، جبران خلیل جبران)
حالا من باید با خویشتن خویش یکی باشم و مورد بی مهری قرار بگیرم :دی ؟ یا برعکس ؟ هععیی ...
پ.ن : هیچوقت ، هیچ چیز، اونطور که به نظر میرسه نیست ...
« آه خرد، چرا در سر بددلان جای میکنی، اگر خردی ؟! »
- (سهراب کشی، بهرام بیضایی)
این جمله رو خیلی دوست داشتم ... چیزیه که خیلی فکر آدم رو مشغول میکنه ... و به وضوح بی نظمی عالم رو نشون میده ...
پ.ن1: با یه حکیمی صحبت میکردم چند روز پیش تلفنی ، بعد یه جمله گفت : « من میدونم تو آخرش حیف میشی ! » ... بعد نمیدونم اون جمله بود ، اون حکیم بود، اون تلفن بود، چی بود یهو کل انگیزه ها و اهداف زندگی من رو برگردوند بهم ... دارم بال درمیآرم از خوشحالی ...
پ.ن2: آی حال میده تابستون ، آی حال میده ...
پ.ن3: اینکه نتونی توی اس ام اس دادن پیش قدم بشی، حالا به علت غرور یا ترس یا هرچی، این نشونه خیلی بدیه ... خیلی بد ! اخ ... تف ! :دی