Where am I ?

من کجام ؟


قطعا من جایی همین دور و برام و خودمم دقیقا نمیدونم کجام ؟ یعنی دقیقا مشخص نیست من کجام !!!


خوب اگر از یه بعدی نگاه کنیم من توی اتاقمم و دارم این پست رو تایپ میکنم ... ولی خوب همزمان من در شهر اصفهان و در کشور ایران ، قاره آسیا ، کره زمین، منظومه شمسی، بازوی قوس، کهشکان راه شیری، خوشه محلی، شاخه محلی، بوته MP34 و به طور کلی در کیهان هستم و دقیقا مشخص نیست که خود کیهان کجاست پس من هیچ جا نیستم و اگر جایی هم باشم نمیتونم مختصات دقیقش رو مشخص کنم !


و اصلا کلا این سوال پیش میاد که من وجود دارم ؟


پ.ن: فیلسوف شدم که شدم تو رو سننه ؟


پ.ن2: فقط دلم میخواد یه گوسفندی پیدا بشه که بیاد بگه به وبلاگ من سر بزنید یا تبلیغ سرویس های کسب درآمد و ... بکنه ! نه من فقط میخوام یکی پیدا بشه !!!!


پ.ن3: لعنت به تو بلاگفای ک*نی ! کاری کردی که دیگه نتونیم از دل رفقامون باخبر بشیم ؟ یعنی واقعا اینقدر زورت میومد که همین یه ذره صمیمیت آنلاین رو هم ببوقی بهش بعد بشینی بخندی به ملت که ها ها مطلب رمزدار زده ؟ یعنی ملت شما اینقدر بی شعورین که نمیفهمین نوشتن مطلب رمزدار با ننوشتنش هیچ فرقی نداره و خوب کسخلا میتونین برین توی دفترخاطراتتون بنویسین که درصد اطمینانش هم بالاتر باشه ؟؟؟


پ.ن4 : از اونجایی که سه پی نوشت بالا در سه مرحله نوشته شده پیشنهاد میکنم پیگیر باشین شاید بازم پی نوشت اضافه بشه همینطور ! :دی


پ.ن5: الا یا دوستی که به من گفتی خودشیفته توی نظرات آیا نفهمیدی منظور من از پ.ن اول فحش به خودم بود ؟ :D


پ.ن6 : دیروز تولد ارسلان بود ... مبارک باشه تولدش ! خودش میدونه برام چجور رفیقی بوده لازم نیس بشینم دو ساعت توصیفش کنم و ازش تشکر کنم دیه ...

The Most Depressing Year !!!

این پست برخلاف عنوانش اصلا دپ نیست و سرشار از شادی و سروره ... به عنوان مدرک : نی نای نای ! :D


سالی که گذشت میشه گفت یکی از بهترین سالای عمر من بود ... و همزمان یکی از بدترین هاش !!! بخصوص یک ماه آخرش که به نظرم اصلا دلپذیر نیومد !


سالی که توش بهترین دوستام رو پیدا کردم و لذتبخش ترین لحظات عمرم رو داشتم، خیلی چیزا دیدم و خیلی چیزا یاد گرفتم ... اما در عین حال بدی هایی هم داشت که فکرش رو نمیخوام بکنم ...


یه تقویم (سررسید) برام آوردن که وقتی ورق زدم متوجه شدم توش پر از نقاشی های سکسیه :دی ... این تقویم به من یک سال سرشار از هیجان رو نوید میده :D


خوشحال نیستم و احساس میکنم یکی از تلخ ترین سال تحویل ها رو در پیش رو دارم ... ولی نیشم بازه در ابعاد گوزن بومی مناطق حاره ای ... کسی مشکلی داره ؟ :دی


پ.ن1: سال نو همه پس و پیش مبارک !

پ.ن2: به شدت بی نظیری ابلهانه است که آدم توی 13 روز عید هم که مثلا میخواد استراحت بکنه مجبور باشه تکالیف مدرسه رو انجام بده ... نیست ؟؟؟


پ.ن3: سعی کردم این آپ شاد باشه چون به یه نفر قول داده بودم که آخرین آپ سال شاد باشه ! هووووف ... پیشاپیش متاسفم !!!


پ.ن4: تا حالا دقت کردین که آخرین ساعت های سال چقدر مزحکه ؟ به اینکه همه چیز یهو و در یه لحظه عوض میشه ؟ همه تقویما ، ساعت ها ، سن آدما، تفکر آدما ، آرزو ها و ...

خیلی مضحکه باو ... هر هر هر :D




Alive ...

زنده ام هنوز ...


تازگیا نمیشه نوشت ... نمیدونم چرا ، سوژه نیست ، وقت نیست ، حوصله نیست ، روحیه نیست ... حتی دیگه حسشم نیست :D


زندگی شدیدا عادیه ! از یه لحاظی خوبه از یه لحاظی بد !!! زندگی من همیشه غیرعادی بود ... ولی خوب این همه زیادی عادی بودن هم هیجان رو از آدم میگیره !!!


امروز ولنتاین بود ! حسودیم شد به ملت ! احساس تنهایی کردم کلا !! تازه خیلی هم خز شده ولنتاین و شدیدا میره روی اعصاب وقتی هرجایی که میری پر از گل و قلب و شکلاتای فانتزیه و کلا عشق رو هم زدن جواد کردن ....


------------------------------------------------------


In my Place / Coldplay


n my place, in my place
Were lines that I couldn't change
I was lost, oh yeah

I was lost, I was lost
Crossed lines I shouldn't have crossed
I was lost, oh yeah


I was scared, I was scared
Tired and underprepared
But I wait for it

If you go, if you go
Leave me down here on my own
Then I'll I wait for you

Yeah, how long must you wait for it?
Yeah, how long must you pay for it?
Yeah, how long must you wait for it?
Oh for it? 


-------------------------------------------


پادشه پاسبان درویش است / گرچه رامش به فر دولت اوست

گوسپند از برای چوپان نیست/ بلکه چوپان برای خدمت اوست

(سعدی)


بعله ...




پ.ن1: ولنتاین مبارک !! لطفا از نصیحت و گفتن چیزشعر در مورد اسپندارمزگان خودداری کنید ! تنها چیزی که من رو به این روز جلب میکنه میزان بالای خلاقیتیه که در ساختن یه مناسبت شبیه ولنتاین در اون به خرج رفته و با وجود اینکه این روز هیچ ربطی به عشق نداره از ده ها فرهنگ چندهزار ساله بین مردم درونی تر شده !!!!


پ.ن2: 16 بهمن تولد آرمینا بود ! تولدت مبارک آبجی !!!


پ.ن3: 24 بهمن تولد نیلوفر بود !!! وااااااااااااااااااااای !!! نمیدونم چطور بگم که چقدر خوشحالم که عدد مقدس هفت به سالای عمرت اضافه شد و چقدر ناراحتم که نتونستم دقیقا سروقت بهت تبریک بگم ... مبارک باشه آبجی 


پ.ن4: میخواستم وبلاگ رو ببندم ! هرچی کلنجار رفتم نشد ! الان هنوز وقتش نیست ....

امپرسیونیسم !

کلنجار


همیشه ابی رو خیلی دوست داشتم توی خواننده ها ! ولی تازگیا احساس خاصی نسبت به شعراش دارم ! یه چیز دیگه که تازگیا زیاد شده کلنجار های فکری و درونیمه ! چیزی که موضوع خاصی رو در بر نمیگیره و از جون مرغ تا شیر آدمیزاد (!) رو شامل میشه ! اندر احوالات یکی از این لحظات ابیکلنجاریک !


حالا دیگه تو رو داشتن خیاله / دل اسیر آرزو های محاله


آره خیال ! یه خیال شیرین ! یه آرزوی محال که تصورش هم برام سخته ! و این چیزیه که برام جالبه !


حالا راه تو دوره / دل من چه صبوره


دوره ! دورتر از چیزی که بشه فکرش رو کرد و این بچگانه بودنش رو بیشتر نشون میده ! هاه ! برو باب ! پیانو چیه دیگه (!)


آسمون از غم دوریت / حالا روز و شب میباره


اه این بارون لعنتی چرا بند نمیاد ؟ مگه اصفهان جزء شهرای خشک نبود ؟ اصلا نصفه شبی چه وقت بارون اومدنه ؟ هان ؟


خاطره مثل یه پیچک / میپیچه رو تن خستم


ای چیز توی اونجای خاطره و پیچکش ! خاطره بی خاطره ! آینده ... مثل گذشته است !



درس خواندن !


بالاخره دارم میزان درس خوندنم رو از پنج دقیقه در روز تجاوز میدم ! :دی ! این یعنی اینکه من به موفقیت های بزرگی در آینده میرسم و احتمالا  دانشمند میشم ! :دی


میخوام برای امتحانا واقعا بخونم ! نتایج امتحانات امسالم نباید مثل پارسال فاجعه آمیز باشه !


جدول تناوبی


فردا امتحان شیمی دارم و این مساله من رو به یک تفکر فلسفی بزرگ سوق داد !! متوجه شدم که آدما رو دقیقا میشه توی جدول تناوبی دسته بندی کرد ! مثلا اصفهانی ها رو خیلی راحت میشه گذاشت جای فلوئور ! لامصب همینطور الکترون میگیره ولی نم پس نمیده :دی


و این مساله دو تا چیز جالب هم داشت ! من از آدمایی که در جایگاه هلیوم قرار میگیرن خوشم میاد ! کسایی که با الکترون های حقیرانه خودشون میسازن و در اوج قناعت زندگی میکنن !

از کلیه گاز های نجیب خوشم میاد و نمیدونم چطوریه که این گاز ها در مورد من قاعده رو میشکنن و اصولا با من واکنش میدن !!!


مهمتر از همه اینکه من یک هیدروژن به تمام معنا هستم ! چون توی هیچ گروه ، خانواده ، دسته یا تناوبی قرار نمیگیرم و کلا یه چیز منحصر به فردم برای خودم !!!



فکر کنم زیادی شیمی خوندم ! زده به سرم


تکرار !


تازگیا دوباره با آهنگ اوهام خیلی حال میکنم ! یکسالی میشد که دیگه اوهام گوش نمیکردم ! احساس میکنم دارم تکرار میشم ! بازم سرکوب احساسات ، اوهام ، مشاوره دادن به ملت ، خندیدن جلوی جمع ، شعر گفتن توی تنهایی و ...


مشکلی که با این تکرار دارم اینه که میترسم پایانش هم مثل دفعه قبل بشه ... مثل یکسال پیش !!!


اپیزود :


وقتی پست ها چند اپیزودی مینویسم یاد پستای آرمینا میافتم ! آرمینا من رو یاد تابستون میندازه ! تابستون من رو یاد فریما میندازه ! فریما من رو یاد تینا میندازه و تینا من رو یاد ارسلان و  و ارسلان من رو یاد یکساله گذشته و یکسال گذشته حس خوبی به من میده !


پس پست چند اپیزودی حس خوبی به من میده !!! :دی !







پ.ن: مدتی نیستم ! به قول "بعضیا" (:دی) زنده ام ولی فکر کنید مردم ! دلایل این مردگی رو در اپیزود های کلنجار، درس خواندن و تکرار جستجو کنید !

با موکب نسیم ...

نتیجه فلسفی مهم امروز : « من فکر نمیکنم ، پس احمقم ! »


نمیدونم چرا تازگی همه چیز به احمق بودن من ختم میشه ؟ حتی قوانین نیوتون !!!


------------------------


دوستانی دچار اشتباه شده بودند که من عاشقم آیا ؟ من باید در جواب اون دوستان بگم که نخیر ... پس کی عاشقه ؟ دشمن !!! :دی


اون ضمیمه پست قبلی جواب دوستی بود که پرسیده بود : تو عاشقی آیا ؟


و بعد از خوندن پست پرسید : پس کی عاشقه ؟


_ دشمن !!! :دی


------------------------


احساس بانمک و جالبیه که بعد از دو سال یه دوست قدیمی برگرده و بگه که هنوز تو رو به یاد داره ... هرچند اون دوست مربوط به بدترین دوره زندگی تو (از نظر روحی) باشه !!!


------------------------


درس خوندن کار سختیه ! و احمقی مثل من هرگز از پس اینکار بر نخواهد اومد ... این جزء جدیدترین دستآورد های زندگی منه ! کیه که نتونه روزی حداقل یک ساعت درس بخونه ؟ لابد احمقی مثل من !!


-------------------------


به نظرم احمقانه است که آدم نگینی رو که میتونه همیشه توی جیبش داشته باشه و از دست نده ، بخواد توی مشتش بگیره و ریسک افتادن و گم شدنش رو بپذیره ... من آدم ریسک پذیری نیستم ، بخصوص اگر اون نگین خیلی ارزشمند باشه و دست های من خیلی غیرقابل اعتماد !!!


-------------------------


برای کامل کردن پست لازم به ذکره که شدیدا عاشق آهنگ سیب نقره ای کوروش یغمایی شدم و شعرش رو اینجا براتون مینویسم تا عبرتی شود برای آیندگان :


همواره عشق بی خبر از راه می رسد / چونان مسافری که به ناگاه می رسد


وا می نهم به اشک و به مژگان ، تدارکش / چون وقت آب و جاروی این راه می رسد


میلی کمین گرفته ، پلنگانه در دلم / تا آهوی تو ، کی به کمینگاه می رسد ؟


هنگام وصل ما به باغ بزرگ شب / وقتی که سیب نقره ای ماه می رسد !


با دیگران نمی نهدت دل ، به دامنت/ چندان که دست خواهش کوتاه می رسد


اینت زهی شکوه که نزدت کلام من / با موکب نسیم سحرگاه می رسد


هنگام وصل ماست ، به باغ بزرگ شب / وقتی که سیب نقره ای ماه می رسد




پ.ن : شعر از استاد «حسن منزوی» هست !!


پ.ن2: آهنگ رو دانلود کنید !