رفیق ... !!!

ههعییی ...


دو سال پیش من یه تجربه تلخ داشتم، من مترسک هایی رو دیدم که میومدن و بهم تسلیت میگفتن و میرفتن ... میومدن و دلداریم میدادن و شاید میخواستن برام دلگرمی باشن ، و شاید بهم ترحم داشتن، و شاید ... و شاید ... و شاید ...


مهم اینه که اون مترسکا از اونایی بودن که خودت میدونی ... از اونایی که بهت گفتم بودنشون حتی کلاغا رو هم فراری نمیده ... !


از اون روز تا حالا، هیچوقت، و مطلقا هیچوقت نتونستم توی موقعیت های مشابه، برم و سعی کنم از یه نفر دلجویی کنم، مگر اینکه خودش بهم پناه میاورد، ازم میخواست ... میدونی ؟ حتی اگر مطمئن بودم که توی دسته مترسک ها نیستم ، از مترسک شدن میترسیدم ...


و برای همینه که با تمام تلاشی که کردم نتونستم حتی یه کلمه تسلیت بگم ... ولی خودت که میدونی ... دل آدم میگیره وقتی میبینه بعضی چیزا اونطور که باید و شاید نیست ...


ههععیی ...


رفیق ، میدونی که توی دلم چی میگذره ... میدونی که درکت میکنم ... میدونی که تجربه های تلخ و شیرین مشابه زیاد دارم ... و ببخش اگر اونطور که باید کنارت نبودم !!!


یادته بهت گفتم ، هر تلخی ای به این معنیه که یه چیزی قراره بیاد و شیرینش کنه ... دست کمش نگیر ... منتظرش باش ...


هوووم ... و محکم باش ، و همونطور که همیشه بودی ، بجنگ ... یادته که ؟ «جنگی که مطمئنی توش پیروز نمیشی رو حداقل واگذار نکن ... بذار نبرد پایاپای ادامه داشته باشه ! »



پ.ن1: خودت که میدونی کلمه رفیق پیش من ارزشش از دوست و همراه و برادر و الخ ... بیشتره !!


پ.ن2: نه یعنی واقعا اینقدر مسخره است دنیا ؟ :دی

بی واژگی ...

ترس هایم در گلوگاه افسردگی های ملودیک غوطه ورند ...


روز هایم را، با خنده های بی پشتوانه به شب میرسانم ...


گاهی در این بی واژگی تاریکی وهم خون میشود ... خنجر ، زخم ، شکست ... قهقهه ...


شیرینی بیخیالی را درون قهوه تلخ خاطرات هم میزنم ...


به راستی تا کی میتوان تلخی این قهوه را با این شهد نوشید و در برابر این خواب تاریک مقاومت کرد؟





پ.ن: به قول مصطفی «همه چیز پیچیده است : به همین سادگی»

Cruel !

هیچوقت به اندازه امشب از خودم متنفر نبودم ...


و هیچوقت آهنگ Dont you cry به اندازه امشب بهم لذت نداده بود ...


و هیچوقت اینقدر برام مهم نبود که :


And please remember that I never lied
And please remember how I felt inside now honey
You got to make it your own way

But you'll be alright now sugar


نیلو راست میگفت ... گاهی بهتره آدم دل بقیه رو بشکنه به جای اینکه به قول یکی "دلشون رو بسوزونه" ... و این چیزی بود که من نفهمیده بودم ... اینکه من با ترسیدنم از شکستن دل آدما ممکنه باعث سوختن دلشون بشم ! چیزی که وقتی برام معنی پیدا کرد که دیگه دیر شده بود ...


و بله ... من لایق سرزنشم و هیچ شکی توی این مساله ندارم ! من آدمی هستم که زیاد اشتباه میکنم و گرچه هنوز اونقدر مغرورم که بگم صفات خوبم خیلی بیشتر از خصوصیات بدمه ، ولی اونقدر صادق هستم که بگم صفات بدی دارم که واقعا جبران ناپذیرن !!


به قول ارسلان : " من ... با خودم درگیرم !! خفن ! " ... امروز از بهترین روزای چند ماه گذشته بود ... و اینکه اینطوری تموم میشه مثل یه تو دهنیه ! انگار دنیا داره بهم میگه حواست رو جمع کن که با آدمای اطرافت چیکار میکنی ...


و به تمام اون چیزی که برام باقی مونده قسم میخورم که من فقط نمیخواستم دل کسی رو بشکنم ! فقط همین ! نمیخواستم کسی از من ناراحت باشه ! نمیخواستم باعث بشم آدما احساس تنهایی بکنن ! نمیخواستم کسی به من دل بسته بشه ! نمیخواستم به کسی دل بسته بشم ! نمیخواستم کسی حس بکنه که بهش خیانت کردم ! میخواستم همه چیز عادی باشه ، همه چیز معمولی باشه ! همه خوشحال باشن ... به تمام اون چیزی که برام مونده قسم !!!


من فقط اشتباه کردم ! توی تصمیماتم ! من لایق هرچیزی که بقیه بگن هستم ! ولی حداقلش اینه که نامرد نیستم ! مثل خیلیا با سنگ نمیزنم توی پر ملت ! اگر بخوام بپرونشمون کم کم اینکارو میکنم ! گیریم که این کم کم بره روی اعصابشون ! ولی اینطوری هم وجدان خودم راحت تره هم پرملت رو نمیشکنم !


من میتونم خیلی شاد باشم و همزمان خیلی ناراحت ! خیلی مثبت و همونقدر منفی ! خیلی با احساس و به همون اندازه بی رحم ! خیلی مغرور و خیلی صمیمی ! شخصیت من پر از این تضاد هاست ... ولی نامرد نیستم ! برخلاف خیلی های مثل خودم !


پ.ن1 : نمیتونی تصور کنی چقدر متاسفم ! مثل همیشه مشکل از منه نه چیز دیگه ای ... امیدوارم فقط من رو ببخشی : رفیق !


پ.ن2: یه مدت کسی من رو نت نمی بینه ! از شنبه دیگه مدرسه نمیرم و تلفن و اس ام اس هم جواب نمیدم ... باید حداقل چند روز تنها باشم و فکر کنم !


پ.ن3 : خیلی بده بهترین روز و بدترین شب آدم پشت سر هم باشه !!!


پ.ن 4 : در ادامه مطلب متن آهنگ Dont You Cry/Guns & Roses ... برای شخص خاصی نیست تو رو خدا هزارتا حرف در موردش در نیارین !!!

ادامه مطلب ...

می، سل، سی !!!

فکرش رو بکن دویست میلیارد ستاره توی این کهکشان بی صاحاب هست، و هیچکدومش ستاره تو نیست، بعد نشستی داری ستاره دیگران رو رصد میکنی و لبخند میزنی و فکر میکنی که زندگیت چقدر شبیه یه سحابی تاریکه ! اونوقت احساس حماقت نمیکنی اگر همون موقع یه شهاب سنگ از آسمون بیاد و کل کره زمین رو ول کنه و صاف بخوره توی سر تو بعدم وسط کهکشان یه دهن باز بشه و قاه قاه بهت بخنده ؟؟؟ هووم ؟ چیکار میکنی ؟


تصور کن زندگیت فقط توی گام می مینور معنی بده و هیچ نتی نتونه جای فا دیز رو برات پر بکنه ، اونوقت وقتی حتی آه کشیدنت هم صدای فا دیز میده، یه بنده خدایی بیاد برات سل ماژور بزنه و باهاش برقصه و تو هم بشینی نگاه کنی و همچنین توی می مینور خودت غرق باشی و سر و صدای طرف عذابت بده ! اونوقت کل کلید های پیانو دهن باز میکنن و باز بهت میخندن ...


تصور کن تموم لحظات زندگیت به هرزه بره و حتی یه کار مفید هم نکنی ، اونوقت وقتی ماشین ریش تراش رو دستت میگیری که صورتت رو اصلاح بکنی و دلت بخواد که میشد با همون ماشین چشمای خودت رو در بیاری تا درس عبرت بشه و فقط مژه های پلک پائین چشم چپت رو از دست بدی !!!


و مجسم کن در حالی که تمام این چیزا اتفاق میافته ، احساس کنی که ذره ای مردونگی در وجودت نیست و مثل شخصیت اصلی فیلم Little Children بخوای اون چیز درازی که توی شرتته رو با چاقوی آشپزخونه ببری ... و مجسم کن که آخرش بشینی و به همه احساسات خودت بخندی و با آروم ترین تمپو ممکن آهنگ Nothing else matters رو (که گامش می مینوره) بزنی و باهاش بخونی ...


پ.ن1: سارا تو شاهکاری ... اولین دختری هستی که وقتی باهات چت میکنم حتی ذره ای معذب نیستم !


پ.ن2: تازگیا زیاد بهش فکر میکنم ...


پ.ن3 : خیلی جالبه که احساسات اینقدر شبیه منه ! و خیلی جالبه که آخرش به این نتیجه میرسی که «مشکل از خودته، نه اون کسی که دلش شکسته ! » و درست مثل من آخرش احتمالا با خودت میگی : بیخیالش !


پ.ن4: سازدهنی یا گیتار ؟ مساله این است ...

موجیم و وصل ما از خود بریدن است ...

** این آپ رو به جانب کسی مینویسم که حتی مطمئن نیستم وبلاگم رو میخونه یا نه ... **


تکیه کلام من رو که یادته : هیچ چیز ، هیچ وقت ، اونطور که به نظر میرسه نیست !!!


میدونی زندگی من خیلی پیچیده تر از چیزی بود که تو در ظاهرم دیدی ! من همیشه سعی کردم خوب باشم ، سعی کردم تا جایی که میتونم صادق باشم ! سعی کردم عادل باشم ، سعی کردم کمک کنم ...


گاهی اونقدر بهت نزدیک میشدم که خودمم میترسیدم !


شاید زیاد تظاهر میکردم ! شاید زیاد میترسیدم ! شاید زیاد اشتباه کردم ! شاید زیاد مغرور بودم ... مطمئنم زیاد مغرور بودم ...


ولی حداقل بودم ! جا نزدم ! میدونی ... واقعا دوست داشتم که باشم ...


یادته ... روز هایی که داشتیم رو ... سه سال دوستیمون رو ... دو سال رابطه نزدیک و شیرینمون رو ... دوستای مشترکمون ... دعواهامون و اشک ریختن ها و درد و دل کردنامون ! و این چیزی بود که باعث شد واقعا احساس کنم ای کاش از خون من بودی ...


هیچوقت اونقدر که نشون دادم انتظار نداشتم ! فقط سعی داشتم بهت بفهمونم چقدر برام مهمی ...


شاید اشتباه از من بوده که در اون صورت واقعا و با تمام وجود متاسفم ! شایدم اشتباه از تو بوده ! اما اگه از من بپرسی اشتباه از هیچکدوم نیست ... ولی دستای بیرحم زمان چیزیه که حتی قوی ترین احساسات رو هم میتونه نابود بکنه .... میدونم که دیگه هیچی مثل قدیم نیست ولی ...


ولی یادت باشه ... هیچوقت ، هرگز ، هیچکس نمیتونه توی قلب من جای تو باشه ! تا آخر عمرم فراموشت نخواهم کرد ، و اگر بدونی چقدر چیز توی زندگی من هست که روزانه من رو به یاد تو میندازه به این حرفم ایمان میاری که فراموشت نمیکنم ... چه بخوای و چه نخوای ... چه بشه و چه نشه ... من تا آخر عمرم فقط و فقط یک خواهر دارم ... آبجی گُلم !!!


پ.ن : هیچوقت به اندازه امشب که کلی دلم گرفته این جمله برام معنی نداشت : Wish you were here !


پ.ن2 : بعضی وقتا میفهمم که چقدر زندگی داره سریع حرکت میکنه ...


پ.ن 3 : با اینکه قبلا این شعر رو گذاشتم ولی لازم بود دوباره بذارم ... در ادامه مطلب Wish you were here / Pink Floyd

ادامه مطلب ...