مقام زن

سلمی دست خود را سوی آسمان آراسته شده از ستارگان بلند کرد،دستهایش را بالا برد ، چشمانش گشاد شدند و لبهایش لرزید، آنچه از ناامیدی و ضعف و درد در نفس مظلوم زن وجود دارد بر چهره رنگ پریده اش آشکار شد . سپس فریاد کنان گفت‌:‌

پروردگارا! زن چه کرده است که اینچنین مستحق خشم و غضب توست ؟ چه گناهی مرتکب شده که غضبت تا آخر روزگار به دنبال اوست ؟‌! آیا جنایتی بی نهایت زشت مرتکب شده که مجازاتت اینچنین بر او بی نهایت شده ؟!

خداوندا تو قدرتمندی و او ضعیف ؛ چرا او را با درد ها از بین می بری ؟ خداوندا تو بزرگی در حالی که او در اطراف عرشت می خزد ؛ چرا او را زیر قدمهایت قرار می دهی ؟ تو جباری و او بی نواست ، چرا با او مبارزه می کنی ؟ تو که او را با عشق بوجود می آوری چر ا او را با عشق از بین می بری‌؟

 

(بالهای شکسته ، جبران خلیل جبران ، ترجمه محمد ابراهیمی کاوری‌)

زیبایی

زیبایی رازیست که جانهایمان آن را می فهمند و از آن شادمان می شوند ، با تاثیرات آن رشد می کنند و افکار ما در برابر آن متحیر می شود و سعی می کند آن را در غالب کلمات بگنجاند و به وسیله الفاظ آن را بفهمد ، ولی نمی تواند ...

(جبران خلیل جبران ، بالهای شکسته )

ابوسعید ابولخیر

گفتم چشمم ، گقت براهش میدار               گفتم جگرم گفت پر آهش میدار

گفتم که دلم گفت چه داری در دل                 گفتم غم تو گفت نگاهش میدار

شادی

انسان ها از زمانی که در غار ها زندگی می کردند ٬ مهمانی داده اند. این نخستین مراسم جمعی ثبت شده است ٬ و سنت خورشید رسالت زنده نگه داشتن آن را تا امروز بر عهده داشته. یک جشن خوب تاثیرات اثیری  زیان آور افراد شرکت کننده را پاکسازی می کند ٬ اما رخ دادن این امر دشوار است.

اندک افرادی برای از بین بردن شعف عمومی کافی اند. اینها خود را مهمتر از دیگران می پندارند و راضی کردن آنها مشکل است چون گمان می کنند اگر نمی توانند خود را با دیگران یک پارچه کنند ٬ وقت خود را در آنجا به هدر می دهند ٬ و در پایان گرفتار فرجامی رنج آور می شوند : معمولا اسیر ارواح اثیری اخراج شده از کسانی که توانسته اند با دیگران یکپارچه شوند ٬ از آنجا خارج می شوند.

به یاد داشته باش که اگر نخستین راه مستقیم به سوی خدا ٬ نیایش است ؛ دومین راه شادی است.

 

(پائولو کوئلیو .... کتاب بریدا )

عشق

در اوج درد ، چه باشد دوای عشق / یارب گنه چه بود که دادی جزای عشق

((گویند سنگ لعل شود در مقام صبر )) / آری شود ، ولی فقط از ماجرای عشق

صد اشک و آه و سوز دل و ناله سحر / حالم نگر که رسیدم کجای عشق

جانم برای یار و دلم وقف عشق او / اشکم برای خامُشی شعله های عشق

این سر بود چو خاک ره او ، برای او / این دل بود چو شعله سوزان ، برای عشق

مارا نبود قسمت روی نگار ، لیک / چرخیم و می خوریم کمی از هوای عشق

صد خوش به حالش و صد سوز دل بر او / آن کاو بشد ز قضا آشنای عشق

ساقی چو مدعیان مسیر حق / تسبیح و ذکر گیر و بشو پارسای عشق

 

(شعر از بنده حقیر .... سهراب متخلص به ساقی)