هیچکس حرفی نزد ...

وقتی از بالای برج ، دختری پرواز را ترجیح داد

صورت زیبا و دیگر پیکر جادوییش

که هزاران عاشق دیوانه داشت ...

بر زمین خورد و شکست

هیچکس حرفی نزد ...



مادری خود را سپر می کرد بر جان پسر

تیر سوزانی شتافت

خون سرخی در هوا فواره زد ...

پتک تنهایی خودش را بر سر آن کودک بیچاره زد

هیچکس حرفی نزد ...



قلب ها تک تک ترک می خورد بر روی زمین ...

اشک ها کم کم فغان می کرد روی گونه ها ...

ساغری در دست تنهایی شکست ...

هیچکس حرفی نزد ...



عاشقان تاریکی هر کوچه را

از برای بوسه ای آراستند

تا مبادا پاسبانی دستشان را رو کند

ضرب شلاقی نوای بوسه هاشان را شکست

هیچکس حرفی نزد ...



شاپرک بر روی دیواری نشست

آسمان بی رنگ بود

جای گل های شقایق تنگ بود

داس خونینی رخ گل را شکافت

هیچکس حرفی نزد ...



هیچکس حرفی نزد ، افسوس ، آه

آن کتاب آسمانی حقه بود ...

آسمان های نهانی حقه بود ...

دست های مهربانی حقه بود ...

آن شهادت های آنی حقه بود ...

زندگی جاودانی حقه بود ...

منبر شهوت چرانی حقه بود ...

هر نمادی و نشانی حقه بود ...

بیشتر از هر زمانی حقه بود ...

حقه عقل و درک این مردم ربود ...

هیچکس حرفی نزد ...



دست ها بر آسمان افراشتند

انتظار اتفاقی داشتند

عشق پنهان گشت از روی زمین

هیچکس فکرش نکرد ...

در میان دایره یک نقطه آغاز نیست ...

راه تنگ آسمان سوی خدایی باز نیست ...

نقطه پرگار هستی حقه است ...

قلب ها ناگه شکست

هیچکس حرفی نزد ...



چهره خورشید را ...

برگ های لاجوردی محو کرد

آسمان افسوس خورد

هیچکس حرفی نزد ...



ای که صد سال دگر ...

در کنار مادری از جان به خود نزدیک تر

آسمان ها را پیاله می کنی

ساغر مستی به دست ... دور از هر حقه ای

بوسه ای بر چهره زیبای عشقت می زنی

یاد ما را حفظ کن !

یاد ما را حفظ کن کز حقه ها ...

عشق هامان مرگ را بوسیده اند

دست داس سرنوشت ، با گلان سرخمان جنگیده اند ...

مادری را یاد کن ، کآنچنان از بهر فرزندش شکست ...

در میان ناله اش ...

هیچکس حرفی نزد ...



(شعر از بنده حقیر ... سهراب !)


علم ایرانیان

آیا میدانید ایرانیان زرتشتی بیش از پنج قرن قبل از نیوتون به ارتباط جزر و مد با ماه پیبرده بودند ؟

در گزیده های زادسپرم آمده است :



همچنین گردش هر چیز در برآمدان و فروشدان ، که مد و جزراند ، به ماه پیوسته است !

مرگ و زندگی در اعتقادات زردشتی

همچنین آن هر دو مینو به هم رسیدند نزد آنکه او نخستین آفریده است ، یعنی هردو مینو در تن کیومرث {اولین انسان ، هم رده آدم ، در اعتقادات زرتشتی} آمدند ، سپنتامینو که برای زندگیست ، اورمزد ، تا او را زنده نگاه دارد ، انگره مینو که برای نابودی است ، اهرمن ، تا او را بکشد . که آن مرگ و زندگی تا پایان جهان همچنین است ، یعنی بر مردم دیگر نیز همانا خواهد رسید .

(گزیده های زادسپرم ، نوشته های پسر یکی از موبدان ساسانی)