نجوم و فیزیک ، به دور از روزمرگی ...

دیالوگ 1 : عزیزم ، دورت بگردم !


تفسیر : بر طبق اصل اول کپلر ، فرد مذکور در یک مدار بیضی شکل که معشوقه در یکی از کانون های بیضی قرار داره حرکت میکنه. با توجه به اختلاف جرم ناچیز دو جسم(دو انسان) خروج از مرکز بیضی زیاد و بیضی کشیده تر است، همچنین مرکز جرم آنها در جایی بین آنها واقع خواهد شد.

برطبق اصل سوم کپلر مربع دوره تناوب گردش نجومی جسم اول با مکعب فاصله متوسط آن از معشوقه متناسب است در نتیجه هرچه با سرعتی بیشتر دور هم بگردند نزدیکتر خواهند بود.


دیالوگ 2: اوی یارو، همچین میزنم بری دیگه برنگردیا !!!!


تفسیر : بر طبق قانون دوم نیوتون شتاب جسم با حاصل تقسیم جرم جسم بر نیروی وارده متناسب است. در نتیجه اگر فردی بتواند با نیروی متناسبی فرد را بزند، فرد با شتابی متناسب با نیروی وارده به حرکت در خواهد آمد. در صورتی که از مقاومت هوا و اصطکاک زمین صرف نظر شود بر طبق قانون اول نیوتون (اینترسی) فرد مذکور با سرعت ثابت به حرکت ادامه خواهد داد و بر نخواهد گشت...


دیالوگ 3 :  طرف همچین میدوید که کونش سرخ شده بود !


تفسیر : بر طبق اصل انتقال دوپلری، وقتی چشمه موج الکترومغناطیسی با سرعت زیادی به شما نزدیک شود طول موج آن کم و در صورتی که از شما دور شود طول موج آن زیاد خواهد شد. در نتیجه جسم نزدیک شوند متمایل به آبی و جسم دور شوند متمایل به قرمز دیده میشود. به عنوان مثال جسمی نارنجی رنگ در صورتی که با سرعت زیادی از شما دور شود طول موج آن زیاد شده و موج رسیده به چشم شما قرمز خواهد بود و شما جسم مذکور را قرمز خواهید دید.

در نتیجه کاملا محتمل است که اگر فردی با سرعت بسیار زیاد بدود، کونش در اثر انتقال به قرمز دوپلری سرخ رنگ به نظر برسد !


دیالوگ 4 : همچین میزنمت که یکی از من بخوری یکی از دیوار !


تفسیر : بر طبق قانون سوم نیوتون، هرگاه جسمی به جسم دیگه نیرو وارد بکند، جسم دوم نیرویی مساوی و در خلاف جهت به جسم اول وارد خواهد کرد. با این حساب، در صورتی که شما بتوانید فردی را طوری بزنید که با نیروی لازم به دیوار بخورد، دیوار نیرویی برابر آن به او وارد خواهد کرد وطرف یکی از دیوار خواهد خورد !!!


دیالوگ 5 : ستاره سهیل شدی !!


تفسیر : ستاره سهیل ستاره ای با میل و بعدی خاص است و درخشندگی بالایی با قدر حدود 1- دارد.این ستاره در شب های پائیزی در آسمان قرار گرفته و حداکثر تا ارتفاع حدود 8 درجه بالا می آید. این ستاره در افق جنوبی آسمان قرار داشته و به سختی قابل مشاهده است ... 






پ.ن1: یکی از این آنونس های فارسی وان هست که توش صحنه های مختلف فیلما رو نشون میده بعد دو تا دیالوگ پشت سر هم پخش میکنه :

« اون فرق داشت مگه نه ؟ » « حالا عاشقش شدم ، و تو این عشق موندم ! »

بعد فکر کن این تاثیر گذارترین جمله زندگی من در چند ماه گذشته باشه ! بدبختم نه ؟


پ.ن2 : نمیدونم چرا هرکاری میکنم بازم از برنامه عقبه زندگیم !!!


پ.ن3: شکل «بی تو» سیاوش قمیشی شدم !

زندگی بهتر از این نمیشه !!!

دختربازی فرمالیته !!!!


برادر عزیز همشهری ... لازم به ذکره هرکس که دنبال یه دختر که احیانا 4-5 سالی هم از خودش بزرگتره و تنها جرمش خوشگل بودنه راه میره لزوما دنبال اون دختر نیست، بلکه داره راهش رو میره بنده خدا ...


نیاز به فریاد زدن این جمله این روز ها با دیدن نگاه های نفرت انگیز ملت و کنایه های نابدتر از شخصیت خودشون هر روز بیشتر در وجودم حس میشه ... !!!


شب رصدی !!


آقا دیشب رفتیم رصد وسط بیابون ! آی حال داد آقا ... آی حال داد ... گرچه خیلی خسته شدم و گردنم هنوزم صاف نمیشه(!) ولی آقا ما هی صورت فلکی پیدا کردیم ... هی از پیدا کردنشون ذوق کردیم .. بعد هی آسمون نگاه کردیم و همینطور به نجوم عشق ورزیدیم ...


دومین رصد خارج از شهر عمرم بود که واقعا حال داد ...


سیاوش قمیشی


آقا این سیاوش قمیشی (فاک الله علیه) آی قشنگه اهنگاش ... آی حال میده ... بعد همونقدر که حال میده و با ذوق و شوق گوش میکنی ... آی شعراش حالت رو میگیره ... آی احساسات عجیب غیریبی رو برات زنده میکنه ... یعنی آی :D


سیاوش : مگه میشه یه پرنده / بمونه بی آب و دونه ؟

من : ها ؟

_ مگه میشه یه قناری / توی بغز آواز بخونه ؟

_ آره من !

_ اگه تو بری ز پیشم / من همون قناری میشم !!!

_ بیلاخ !


رابطه های شیرین


دلم برای تینا تنگ شده ... ولی میدونم که نمیتونم باش حرف بزنم ... چون میدونم الان درکم نمیکنه و چون میدونم اگر فرضا بش زنگ بزنم من هیچ حرفی نمیزنم و میرم روی اعصابش ... کلا رابطه با ملت برام سخت شده ...


هروقت صفحه چت رها رو باز میکنم نیم ساعت استخاره میکنم و در هشتاد درصد مواقع اصلا نمیتونم پی ام بدم ...


نمیتونم رابطه ام رو با مصطفی اونطوری که میخوام بکنم ... نمیتونم مردم و اطرافیان رو تحمل کنم !!


همممم ... عجـــــــــــــــــب !!!


تیکنولوجی !!!


آقا رفتیم رصد ... وسط بیابون ... تا شعاع 8-9 کیلومتریمون آبادی نبود ... آب پیدا نمیشد من از تشنگی داشتم میمردم ...


اونوقت فکر کن وسط این برهوت من برای استراحت موبایل محترم رو درآوردم و رفتم تویتر و فیس بوکم رو آپدیت کردم و خوشحال و خندان چند تا وبسایت دیدم و ...


یعنی هنوز تو کف این تیکنولوجی ام که چه کرده واقعا :دی !!!




پ.ن: یعنی الان اگه وسط خیابون مثل این پلنگ صورتی یه ابر فقط بالای سر من حرکت کنه و ازش سنگ هم بباره ... من اصلا تعجب نخواهم کرد :دی


پ.ن2: هرکس آهنگ جدید سیاوش قمیشی "بی تو" رو نشنیده و بخصوص کلیپ فوق العاده اش رو ندیده بهتره تا اطلاع ثانوی از من دوری بکنه چون به نظرم طرف یه خائن به موسیقیه !!!


پ.ن3: بغض چیز خوبیه ... وقتی وسط بیابون چیزی برای خوردن نداری میتونی از فروخوردن بغض استفاده کنی !!


پ.ن4: تو اتوبوس آهنگ «عادت» قمیشی رو گذاشته بود. .. فکر کنم مال یکی از اولین آلبومای سیاوش بود ... یعنی شعرش اونقدر حال داد که از اون موقع فقط دارم هی گوش میکنمش


پ.ن5 : وقتی دلت میگیره بهترین راه توالت رفتنه ... اشتباه نشه ها :دی ... توی دستشویی آدم اونقدر فکرای عجیب غریب میکنه که میفهمه چقدر مشکلات بزرگتری توی دنیا هست و دل گرفتگیش برطرف میشه :دی


Additional : امروز تولد تیناس !!! تولدش مبارک !!! مرسی که سعی کرد دوست من باشه !

خدا بازی

داشتم به نوشتن این بازی فکر میکردم که جبرئیل نازل شد و گفت : بازی بازی ، با خدا هم بازی ؟


و من با نشان دادن انگشت بیلاخ خودم به جبرئیل تصمیم گرفتم بنویسم این پست رو ...


اسم :


خدا ... دنیا ... زندگی (بیشتر با این نام میخوانمش :دی) ... اوی یارو !!


سن :


13.7 دهم میلیارد سال طبق محاسبات ادوین هابل


ماهیت :


ترکیبی پیچیده از ماده و انرژی تاریکه خدای من ... به همین دلیل هم کلیه اتفاقاتی که در جهان پیرامون ما میافته تحت کنترل اونه !


Additional:

ماده تاریک : ماده ای که بیش از 70 درصد از جرم کیهان رو تشکیل میده

انرژی تاریک: انرژی ای که باعث دور شدن کهکشان ها از همدیگه میشه

جاذبه: طبق آخرین یافته ها علت اصلی قانون جاذبه برهم کنشی ناشناخته از ماده و انرژی تاریکه



تاریخ تولد :


قریب به یک ملیون و پانصد هزار سال قبل، همزمان با پا گذاشتن اولین انسان های غار نشین بر زمین !


خصوصیات ظاهری :


ماده تاریک نه نوری رو جذب میکنه و نه بازتاب ... در نتیجه دیده نمیشه در حالی که همه جا هست حتی توی همین اتاق ! خدای من میتونه شکل گلبرگ یه گل بشه وقتی میخوام از زیبایی لذت ببرم یا مثل یه صدای دلنشین وقتی به دلداری داده شدن نیاز دارم ... میتونه مثل یک پرنده باشه وقتی آرزوی پرواز دارم یا مثل یک خواهر وقتی احساس تنهایی میکنم ... میتونه مثل حلقه های زحل جادویی باشه وقتی میخوام آسمون رو نگاه کنم ...

میتونه حتی مثل قطره های عرق هم آغوشی بشه وقتی با دختری که دوسش دارم رابطه دارم !


خدای من در تک تک ذرات هستی جاریه ... 


خصوصیات اخلاقی :


آرومه ... با من راه میاد و اونطور که من میخوام رفتار میکنه ... خدای من همه جهان رو بر طبق نوع دید من کنار هم چیده و میچینه ... خدای من خداییست بس خفن !


نوع رابطه :


خدای من با من در جهان حرکت میکنه ، با من دنیا رو میبینه و من با اون دنیا رو میبینم و با اون بزرگ میشم ...


خدای من وجود نداره تا من وجود نداشته باشم و من وجود نداشتم اگر اون وجود نداشت. خدای من، من رو درک میکنه ولی نمیتونه کاری برای من بکنه ! جز اینکه به صورت موجی از آرزو های من در هستی جاری بشه ... وقتی دلم یه لبخند میخواد لبخند بشه و بر لب عزیزترین ها بشینه ...


خدای من به اون چیزی اعتقاد داره که من اعتقاد دارم و اون چیزی رو در جهان بوجود میاره که من میخوام ... من به اون چیزی که اعتقاد دارم که اون فکر میکنه و اون چیزی رو میخوام که اون دوست داره ...


رابطه ما یه رابطه کاملا دیالکتیک و همسان گراست ...


ارتباط ها :


خدای من با هیچ خدایی ارتباط نداره ! فقط مال خودمه و اگر من نباشم اونم نیس !


اهداف ، علایق ، عقاید :


هدف انرژی تاریک اینه که اینقدر دنیا رو گشاد بکنه تا جر بخوره و یک انفجار بزرگ (بیگ بنگ) دیگه شکل بگیره :دی


هدف خدای من دو چیزه : راضی نگه داشتن من و سوق دادن زندگی من به اون سمتی که درسته و برای همین من با تریپ «هرچه پیش آید خوش آید» همیشه با چیزایی که سرنوشت جلوم میذاره برخورد میکنم چون میدونم خواست خدام بوده !


علایقش خندیدن به ریش کلیه فیلسوفان ، مذهبیون و عارفانه چون اصلا نمیفهمن که خدا یعنی چی و فقط اعتقاد های بچگانه الکی دارن !!!


عقیده خاصی نداره و عقایدش با زمان به روز میشه کلا ...




با تشکر :دی



منم دعوت میکنم از نیلوفر، مصطفی، نسیم، علیرضا و ارسلان برای نوشتن این بازی !!!

در قسمت بعدی ... :دی

ممنون از محمد به خاطر دعوت به این بازی ...


پنج سال بعد دوستان ...


جیــــــــــــــــــــــــــــیغ !


با خیلی چیزا که باهاشون کنار نیومده بود یا برای خودش بزرگ کرده بود کنار اومده ... هنوز مینویسه، ولی بیشتر برای دل خودش ... یه چیزی هست که هنوز اون رو به جیغ زدن وادار میکنه و خودم و خودش بهتر میدونیم اون چیز چیه !!!


هنوزم دنبال یه راه بهتر میگرده ... یه چیز متفاوت با نقاب های معمولی ...


سیاهچال


با اینکه خیلی دوست داشت و زحمت کشیده دانشگاه شریف قبول نشده ولی داره اخترفیزیک تهران میخونه ! هنوزم رویاهاش رو گوشه کنارای مغزش داره ولی بزرگتر و واقع بین تر شده و برای همین دنبال راهای واقع بینانه تری هم برای تحقق رویاهاش میگرده ...


روابطش محدود تر شده ولی عمیق تر ... هنوزم خودش رو با چیزای پیش پا افتاده درگیر میکنه !


حاشیه


نیلوفر هنوزم با داداشش در تماسه !!! احتمالا داره تهران یا شیراز درس میخونه ... از اینکه احساساتش مثل منحنی کسینوسی باشه خسته شده کلا و ثبات بیشتری داره ! دوست پسر نداره ... تو فکرشم نیست ! هنوزم داستانای اجتماعی مینویسه ...


توی فکر اینه که کارای بزرگ بکنه ...


مقبره سفید


بالاخره پولش جور شده و یه پیانو خف خریده روزا میره دانشگاه و بعد از ظهرا با پیانوش تمرین میکنه ... عشق روزای بارونیه بیشتر از قبل ... گاهی مینویسه ... برای دل خودش ... ولی هنوزم به همون قشنگی ... 


Puzzle


نسیم خیلی خودش رو درگیر احساسات روزمره نمیکنه دیگه بعد از پنج سال ... یعنی آدم شده احتمالا اگر نشده باشه که خیلی بده :D


هنوزم به عکسای مسنجرش گیر میدم ... گرچه احتمالا بیشتر با هم در تماسیم ... داره کاراش رو میکنه که از ایران بره و تقریبا در آستانه رفتنم هست دیگه


این آدم های متفاوت


هنوزم به آدما همینطوری نگاه میکنه ... ترم اول دانشگاهش رو توی یکی از دانشگاهای تاپ تهران گذرونده و با یه آقا پسر خوشتیپ و پولدار و البته دل پاک هم آشنا شده ... کلا به نظرم به اون چیزی که لیاقتش رو داشته رسیده ... و اونقدر بزرگ شده که از من به خاطر کاری که کردم ممنون باشه ... از هم خبری نداریم کلا ولی گاهی از طریق نیلوفر سراغ همدیگه رو میگیرم !!!


Semicroma


ارسلان ...


تو آمریکا واسه  خودش برو و بیایی پیدا کرده ... توی این پنج سال کم کم فهمیده که باید نصیحت رفیقش رو مبنی بر خنثی سازی احساسات جدی تر بگیره ، گرچه تا ایران بود آدم نشد :دی ... حالا داره توی یکی از دانشگاهای نسبتا خوب آمریکا درس میخونه ... دوست زیاد نداره ، تنهاس و خودشم میخواد تنها باشه ولی هنوزم گاهی به نیکولو کوچولو گپ میزنه ... ویولنیست بزرگ شدن هم پیش روشه ...


هنوز مینویسه ... داستان های کوتاهش به زبان انگلیسی و اشعار و دل نوشته های عمیقش به زبان فارسی چاپ میشه و کلی هم طرفدار داره ...


پرتغال فروش


من رو که یادش نیس ... ولی من هنوز توییت هاش رو میخونم گاه و بیگاه


شوق فریاد


هنوز هست ... یعنی احتمالا هست شایدم بسته شده باشه و یه جای دیگه بنویسم ... احتمالا سال به سال آپ نمیشه ها ولی هنوز شوق فریاده ... نجوم شریف رو نتونستم  رتبه دو رقمی بیارم و قبول بشم ... ولی خیالی نیست ، با رتبه زیر 160 فیزیک ذرات صنعتی اصفهان دارم درس میخونم و تو کف تغییر رشته برای فوق و گرفتن بورس از دانشگاهای خارجکی ام ... هنوزم رویام گرفتن مدرک از دانشگاه آریزونائه ... هنوزم میخوام استاد کمبریج بشم ... با اینکه میدونم هیچوقت نمیشه ولی خوب آرزو بر جوانان عیب نیست ...


شعرام رو توی مجلات مختلف چاپ میکنم ولی هنوز کتابش نکردم ... هنوزم دلم برای خیلیا تنگ میشه که به روی خودم نمیارم ... ولی در کل اوضاع خوبه ! مثل همیشه !






پ.ن : عجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــب ...


پ.ن2 : شاید عجیب باشه ولی عجیب نیست !

اندر احوالات رفقا

« شما آنگاه که با خویشتن خویش یکی باشید خوبید ، آنگاه که با خویشتن خویش یکی نباشید، بد نیستید !

زیرا خانه ای که در آن خلاف افتاده باشد، کنام دزدان نیست ! خانه ایست که در آن خلاف افتاده است ... !!!

و کشتی بی سکان شاید بی مقصد در میان جزیره های پر خطر سرگردان شود، اما به ته دریا فرو نمیرود. »

  • (پیامبر، جبران خلیل جبران)

حالا من باید با خویشتن خویش یکی باشم و مورد بی مهری قرار بگیرم :دی ؟ یا برعکس ؟ هععیی ...








پ.ن : هیچوقت ، هیچ چیز، اونطور که به نظر میرسه نیست ...