چندتا ...

« به شما گفته اند قاتل باید به شمشیر سپرده شود، سارق بر دار آویخته گردد و زناکار سنگسار شود.

اما من میگویم شما نیز از مجازات قاتل، دزد و زناکار مصون نیستید اگر جسم آنها کیفر یابد روح شما در اعماق وجودتان دچار تیرگی خواهد شد.»

  • مسیح فرزند انسان، جبران خلیل جبران



چقدر امروز توی اون لحظه های شوم توی مدرسه ، به وجودت نیاز بود رفیقک ...

 


 

آرمینا نوشته : «یه چیزا که قدیمی میشن، مقدس میشن «

 

و از جوکر خودش مثال زده ... نگاه کردم دیدم چقدر همه جا پر شده از این چیزای مقدس ... و خدا میدونه اگه مقدس بودن یه دوست آرمان تا حالا رابطه ام باهاش به کجا رسیده بود و الان چقدر تنها بودم ...

 


 

خیلی وقت بود قالب نساخته بودم ... این قالب جدیده رو گرچه حوصله نداشتم خودم کامل بنویسم ... ولی حداقل خودم نشستم یه قالب قدیمی رو متناسب با سلیقه فعلیم ویرایش کردم ...

 


 

همینطور به طور روزمره دارم به ترمودینامیک و جبر و احتمال عشق می ورزم :دی



تازه دارم اون شعر فروغ رو درک میکنم که میگفت :


زندگی ...

منم که هنوز با همه پوچی از تو لبریزم


نه برآنم که رشته پاره کنم ... نه بر آنم که از تو بگریزم


 


 

یه عالمه چیز میخواستم بگم توی این آپ ... یادم نمیاد ...

 


 

آهنگ پست : Bittersweet Symphony / The Verve (اولد راک) تقدیم به آرمینا ...


کتاب پست : در ساحل رودخانه پیدرا نشستم و گریستم (پائولو کوئلیو) تقدیم به سانیای عزیز


ویدئو پست : معبد هندی   با عشق به ارسلان :دی




پ.ن1: به یک عدد دوست باحال، روشنفکر، اهل مطالعه، اهل حال(!)، قد 165-180، وزن خارج از اولویت، جنسیت خارج از اولویت ... سن 15 الی 18 سال نیازمندیم ... بازم میتونید مشخصاتتون رو همین پائین در نظرات بگذارید :دی


پ.ن2: توی پست قبلی گفتم راکای دهه 60 و 70 دنیایی دارن ... الان حاضرم به اسمشون قسم بخورم :دی

بوی گند مهر ...

اندر اوصاف وبلاگ نویسی


یادمه یکسال اول وبلاگم همه اش نقل قول و تیکه های کتابا و حرف زدن در مورد مکاتب فکری بود ... توی تولد یک سالگی اش و با شروع سال دوم سعی کردم نظرات خودم رو هم به تیکه های کتابا و مکاتب و اینا اضافه کنم ... سال سومم پر بود از دل نوشته ها و روزنوشت ها و اینا ...


دیدم با شروع چهارمین سال فعالیتم باید باز یه ابتکار به خرج بدم ... ضمن اینکه اون سبک وبلاگ نویسی قبلی دیگه زیاد به روحیه ای که در دو هفته اخیر برای خودم ساختم و نحوه زندگیم نمیخوره !!!


از این به بعد زیر هر پست یه آهنگ که توی حال و هواشم و یه کتاب که خوشم اومده و دارم میخونم رو معرفی میکنم و لینک دانلود میذارم ! در ضمن یه موضوع نقد به موضوعاتم اضافه میشه ! توش اگر خواستم فیلما، کتابا و آهنگایی که تحت تاثیرشون قرار میگیرم رو نقد میکنم !! 


بعله دیگه اینجوریاس ...


ان در (!) روزگاران مدرسه


افتادم توی یه کلاس چرت ! همه بچه ها توی یه کلاس دیگه ان و فقط فرشید با منه ! بدم میاد از این کلاسه ! هم از همه آدمای مزخرف توش، هم از کوچیک بودنش ! از همه چیزش !!

مدرسه از جای خالی ارسلان پره ... پُره از خالی ...


از صدای گوشخراش ناظم تا اون سطل آشغال نزدیک آبخوری پر از خاطره و نوستالژیه لامصب :دی !!! 

فکر کنم معلما از سالای قبل بهتر باشن ... منم که میخوام درس بخونم امسال ... روز اولم کامپیوتر و هندسه داشتیم که خوب بود ... معلم هندسه سختگیر ولی خوش اخلاقه ... حالت ایده آل یه معلم از نظر من : هم مجبوری درس بخونی هم حالت از قیافه اش بهم نمیخوره !!!


کتاب حسابانم بالاخره گیرم اومد ... مزخرف ترین کتابی که دیدم ... هیچی از حسابان توش باقی نمونده ... یعنی حسابان تا پارسال سه فصل مشتق بود یه فصل حد یه فصل انتگرال ... امسال یه فصل مشتقه یه فصل حد ... انتگرال کلا حذف شده ... بقیه اش هم توابع و مثلثات و اینا رو دوباره تکرار کردن ... احتمالا معلم میگیرم یا خودم تو خونه حسابان قبلی رو میخونم اینطوری نمیشه !!!


بعله دیگه ...


اندر احوالات ملت آهنگ ها را ...


آقا ما ده سال پیش یه آهنگ ابی رو دوس داشتیم ... اسمشم نمیدونستما ... فقط عاشقانه دوسش داشتم ... ورژن قدیمیش رو ... بعد هرجا هم گوش میکردیم ملت میگفتن این آهنگ عهد بوقی چیه گوش میکنی ...

زد و ابی آهنگ رو بازخونی کرد با اسم «خالی» ... ملت آی گوش کردن ... آی گوش کردن و اونقدر همه جا پخش شد که جواد شد ... بعد ما همچنان اون آهنگ رو گوش میکردیم ... ملت میگن : ای این اهنگ جواد چیه گوش میکنی ؟ :دی


ایضا" در مورد آهنگای دیگه ابی، محسن نامجو و ...


جریان ...


میریم کم کم به سمت درس خوندن ... کمتر نت اومدن ... موبایل خاموش کردن ... جواب تلفن و اس ام اس ندادن ... صبح تا شب توی کتاب و کلاس و اینا بودن و غیره ... امسال سال متفاوتی خواهد بود از هر نظر ... قطعا !!!



آهنگ پست : Unforgiven II/Metallica  (متال)


کتاب پست : مهمان مردگان / فرانتس کافکا




پ.ن1: برای با تو نشستن بهانه میخواهم ...


پ.ن2: راکای قدیمی دهه شصت و هفتادم برای خودشون دنیایی دارنا (شکلک لاو و اینا)


پ.ن3: به یک عدد دوست دختر، اصفهانی، تحصیل کرده، باهوش، سن 14-16، قد 160-170، وزن ۵۰-۶۵، دوشیزه(!)، نیازمندیم ... لطفا اسم و مشخصات خود را در همین کامنتای این زیر بیاندازید :دی