کوره راه ...

اینجا کجاس ؟ چه تاریکه ؟


این راه کجا میره ؟ ... میری جلو بن بسته ... میری عقب بن بسته ؟


دنبال چی هستی ؟ آخر جاده مگه چی هست ؟


دنبال یک هدفم ؟


به چه دردت میخوره ؟ ... برای چی میری ؟ ... واقعا ارزشش رو داره ؟ باید این همه موانع رو پشت سر بذاری ؟ ... به زحمتش می ارزه ؟


مسیرم تاریکه ... همه چیز بسته است ... ولی نه ...

از درونم داره یک نوری به راه میتابه ... این نور منه ... راه بازه ... ولی آیا واقعا ارزشش رو داره ؟

حسرت

حرفهای ما هنوز ناتمام

تا نگاه میکنی : وقت رفتن است ...

             باز هم همان حکایت همیشگی !


پیش از آنکه با خبر شوی لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود ...


آی ...

دریغ و حسرت همیشگی !


ناگهان

     چقدر زود ...

                  دیر میشود !



  • (زنده یاد قیصر امین پور)

شمع دل افروز

یارب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست ؟ / جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست ؟


حالیا خانه برانداز دل و دین من است / تا در آغوش که میخسبد و همخانه کیست ؟


باده لعل لبش کز لب من دور مباد / راح روح که و پیمان ده پیمانه کیست ؟


دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو / باز پرسید خدارا که به پروانه کیست ؟


می دهد هرکسش افسونی و معلوم نشد / که دل نازک او مایل افسانه کیست ؟


یارب آن شاهوش ماهرخ زهره جبین /در یکتای که و گوهر یکدانه کیست ؟


گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو / زیر لب خنده زنان گفت ، که دیوانه کیست ؟


  • (حافظ )