سلام خدا ...
امیدوارم حالت خوب باشد ! من خوبم ! ملالی نیست جز حضور شما ....
امروز مینویسم تا حرف هایی که مدت ها در دلم مانده بود را بزنم ! حرف هایی ناگفتنی که امروز گفته میشوند ...
من انسانم ، بزرگترین آفریده تو ... اشرف مخلوقات (!) ... انسانی که سالها با یادتو و فکر حضور تو با زندگی نابسمانش کنار آمد. تو در قلب این انسان بودی ، قبلی که با رنج و اندوه بسیار تکمیل شده بود ... رنج هایی که این انسان از دهشت آنها به تو پناه می برد ...
اما امروز من خوشحالم ... خوشحالم و میدانم دلیل تمامی ان رنج ها تو بودی ... تو ! خدایی که من ناآگاهانه باور داشتم !
میگفتند من ساخته و آفریده خدا هستم ! خدا ؟ کدامین خدا ؟ خدایی که وجود ندارد ؟ خدایی که در اوج رنج و درد دست آفریده اش را نمیگیرد ؟ خدایی که رحمان و رحیم است اما بدتر از شیطان رجیم ؟ خدایی که بخشند است و نمی بخشاید ؟ خدایی که مهربان است و دست مهری دراز نمیکند ؟ من چنین خدایی نمخواهم ...
امروز مینویسم ، در جایی که ده ها نفر از دوستانم آن را بخوانند ، عوام آن را بخوانند ، و بدانند ، خدایی که میپرستیم دست نوجوان داغدیده رنج کشیده ای را نمیگیرد ! خدایی که میپرستیم دستگیر نیست ، دست انداز است !!!(!)
می گفتند من ساخته و آفریده تو هستم ! اما نه ! تو وجود نداری ! تو ساخته و آفریده ذهن بشر هستی ! بشر ، خلاق ترین مخلوقت ! کسی که توانست با ذهنش موجود بی نام و نشانی بیافریند که تمام سختی ها ، اشتباهات و مشکلات مسیر زندگی اش را به گردن اون بیاندازد ، البته احتمالا این هم خواست خدا بوده (!)
و تو چه میکنی ؟ مرا رنج میدهی تا چه شود ؟ تا خوبی هایم در رنج ها حل شود و دوستانم را از اطرافم بپراکنم ! تا خودم رو موجودی غمدیده ، عصبانی و شهرآشوب نشان دهم ؟ تو پست فطرت ترین موجود ساخته ذهن بشری ! و فقط تو نیستی ... تمام عالم هستی ات ساخته ذهن بشر است ! اگر بشر فکر میکرد پرنده به جای پرواز شنا میکند تا قیام قیامت نابهنگام تو پرنده برای نوع بشر شنا می کرد و ماهی پرواز و اگر بشر صدای سگ را چهچه تلقی می کرد چه کسی از صدای دل انگیز سگ ناراحت میشد ؟ میبینی ! همه اینها فقط و فقط و فقط ساخته ای از ذهن بشری است که تو نیافریدی ! طبیعت او را آفرید !!!!
تو آن بالا برای چه نشسته ای ؟ خدا (خودت!) میداند که چقدر گناه های نابخشودنی انجام داده ای و کسی ندیده است ! زئوس ، خدای یونانی ده ها فرزند از حاصل ازدواج های نامشروعش با زنان زیبا روی زمینی داشت ! تو چند گناه نامشروع در پرونده سیاه و کثیفت ثبت کرده ای ؟
میدانی ... یکی از فیلسوفان نوع بشر که ما ان را در زبان بی زبانی خودمان «جبران خلیل جبران» مینامیم میگوید : « جامعه بشری هفتاد قرن تسلیم شریعت های فاسد شد و نتوانست شریعتهای جاودان علوی اولیه را درک کند ! »
و به راستی پرستش تو جز فساد نبود ! و آن شریعت های اولیه همان هایی هستند که زئوس ، خدای خدایان را به حق ! ، کافر فاسد شهوتران میخوانند !
بار ها در مورد روز محشر و قیامت تو شنیده ام ! محشر امروز است ! محکمه الهی اینجاست !
به من گفته اند روز محشر در حضور خدا حاضر میشوم و تمام اعضا و جوارح من و دیگران به حرف میآیند و به گناهان خود اعتراف میکنند ! و...
... و من امروز در حضور تو هستم ، با دلی که از تو جداست ! و امروز روز محشر است ! میبینی ؟ دست های من میگویند چندین بار برای خدایی که نیست کمک کرده اند! چشمانم میگویند چندین بار به آیه های آن فرستاده دروغین نگریسته اند ! پیشانی ام خدا ! او فریاد میزند که چندین بار با یاد تو به سردی مهر ساییده شده و تو نبودی .... میبینی ؟ من گناه نکرده ام !
اما اعضای تو چه میگویند ؟ چشمانت میگویند چندین بار گرسنه ای بر زمین خاکی ات دیدی و روزی اش نرساندی ! دست هایت به پشتیبانی ناعادلان مال اندوز شهادت میدهند و به فرستادن رنج ها بر سر گرسنگان مظلوم ! میبینی ؟ گوش هایت به شنیدن صدای فریاد کمک خواه مردمانی گواهی میدهند که هیچیک دست محبتی بر سرشان ننشست ! و پیشانی ات ، پیشانی ات به سایش بی دریغ بر بالشت های آن عرش الهی گواهی میدهند ! و تو خواب بودی ...
با من بگو ، در حالی که من رنج می بردم و تو را باور داشتم ، درحالی که دستگیر مردمانی میشدم که در انتظار تو فاجعه میخوردند و مینوشیدند ، در آن حریم مقدست حرمسرای چندین زن بدکاره را مهیا ساختی ؟
و امروز روز محشر است ! و من به بهشت میروم ! بهشتی که تو وعده دادی ! بهشتی که وجود ندارد اما نیک ... من در بهشت می زیم ! این جهان بهشت من است با تمام زیبایی ها ، رنج ها ، شادی ها و زشتی هایش ...
و تو باید به جهنمی که وجود ندارد بروی ... گرچه تو نیز در جهنی ... جهنی که که خودساخته ای ! جهان مثلا آفریده ات که به دست انسان فتح و ویران میشود ...
تو دیگر در قلب من جایی نداری ! تو به درد هیچ جای زندگی من نمیخوری ! من امروز افتخاری میکنم که انسانم و انسان ، بالاتر و ارزشمند تر از خدا - که خود آفریده ذهن انسان است - بزرگترین موجود جهان هستی است ! تمام عرفا و فیلسوفانت هم این را گفته اند ، حیف که مردمی که آفریدی سطحی نگرند !!!!!
دوستم سلام میرساند ، میپرسد چرا به او سر نمیزنی ... میدانی ؟ او هم مانند دیگران دیگر به دنبال تو میگردد و تو را نمیابد !! او نیز دیگر تو را باور ندارد !!!
رنج کشیده باشی ... آفریننده تو ... سهراب !
خدا بود .
ولی متاسفنانه چندیست که خبر آورده اند مرده است !
خدا بیامرزدش !
میشه بگی شما کلا چند تا کتاب خوندی که این قدر جو گیر شدی؟
بی ایمان ترین افراد هم اینقدر تند حرف نمیزنن .
اگه یه خورده به نوشتههات فکر کنی میفهمی که یه مشت چرتوپرت بیشتر نیستن .
البته خوب معلومه که هرکسی بخواد دنباله رویه چند تا آخونده... بشه ایمانش رو از دست میده .
یه خورده در زمینة عرفان مطالعه کن اونوقت میفهمی که خدا کیه
اگه اهل شعری برو منطقالطیر جناب عطار رو بخون .
اونوقت ببین چهقدر طرز فکرت عوض میشه
میشه بگی شما کلا چند تا کتاب خوندی که این قدر جو گیر شدی؟
بی ایمان ترین افراد هم اینقدر تند حرف نمیزنن .
اگه یه خورده به نوشتههات فکر کنی میفهمی که یه مشت چرتوپرت بیشتر نیستن .
البته خوب معلومه که هرکسی بخواد دنباله رویه چند تا آخونده... بشه ایمانش رو از دست میده .
یه خورده در زمینة عرفان مطالعه کن اونوقت میفهمی که خدا کیه
اگه اهل شعری برو منطقالطیر جناب عطار رو بخون .
اونوقت ببین چهقدر طرز فکرت عوض میشه .
سهراب جان به نظرم قشنگ نیومد
میگی تمام اینا کاره طبیعته، ساخته پرداخته ذهن بشره...اما این سوال هم جواب بده:
طبیعتی که داری ازش حرف میزنی از کجا اومده؟؟؟
خیلی تند رفته بودی!
یکتا اون یه کارتون بوده که دیدی !!!
البته به نظر من زمین بهشت هم می تونه باشه فقط بستگی به خودت ، بستگی داره بهشت رو چی بدونی ؟ اگر فکر می کنی بهشت یه جای خیلی آزاده که هر کاری بخوای می تونی بکنی ، غلطه . بهشت شاید یه زمان باشه وقتی باشه که تو کاری که از نظرت بده رو انجام ندی javascript:void(0);
2003
سهراب جان نمی دونم نظریه مارکس رو خوندی یا نه ؟ ولی خیلی ها اون رو رد کردن . تو هدف داری و مخصوصا در دلت خدا رو داری... خدا زمین رو نیافریده که که توش دست ببره و شاید از اول خلقت دستی توی اون نبرده .
مثل یه طرح برنامه نویسی که تو یه بازی می سازی و اون کسانی که بازی می کنن یا برندن یا بازنده یا شاید با ترینر و تقلب برنده شدن اما گاهی بازنده ممکنه والاتر از برنده باشه چون امتیازات کسبیش بیشتر بوده .
حالا بذار یه داستان برات بگم :
پیرمردی فقیر در حال دعاکردن و خواندن نمازه . ناگهان شیطان به سراغش میاد و بهش می گه با چه رویی که جواب می گیری هی خدا خدا می کنی ؟ که بعدش ...
زیر هر یا رب تو لبیک ماست
آن یکی الله می گفتی شبی*** تا که شیرین می شد از ذکرش لبی
گفت شیطان : آخر ای بسیار گو *** این همه الله را لبیک کو
می نیایید جواب از پیش تخت *** چند الله می زنی با روی سخت
او شکسته دل بشد وبنهاد سر *** دید در خواب او خضر را در خضَر
گفت هین از ذکر چون وا مانده *** چون پشیمانی از آن کس خوانده ای
گفت : لبیکم نمی آید جواب *** زان همی ترسم که باشم در رد باغ
گفت خضرش که خدا گفت این به من *** که برو به او بگو ای ممتحن
زان که آن الله تو لبیک ماست *** آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست .
نی تو را در کار من آورده ام *** نه که من مشغول ذکرت کرده ام
حیله و چاره جویی های تو *** جذب ما بود و گشاد آن پای تو
ترس و عشق تو کمند لطف ماست *** زیر هر یا رب تو لبیک ماست .
جان جاهل زین دعا جز درد نیست *** زان که یا رب گفتنش دستور نیست .
مولوی
از اون جایی که اهل شعر هستی فکر کنم منظورش رو فهمیدی . درسته خیلی قوانین غیر قابل قبوله ولی این که خدا وجود داره معلومه که وجود داره .
در این شعره زیر هم بعضی حرف هایی رو که میخوام بزنم می تونی ببینی !
دانه هر مرغ اندازه وی است
طعمه هر مرغ انجیرکی است
طفل را اگر نان دهی به جای شیر
طفل مسکین را از ان نان مرده گیر
چونکه دندان بر آرد بعد از آن
هم به خود گردد جویای نان
مرغ پر نارسته چون پران شود
لقمه ی هر گربه دران شود
چیزای زیادی توی این دو شعر هست .
اگر تایید نکنی :hammer:
kheyli khalesane bod...
پسر چرا اینقدر گله میکنی؟ دوستت چرا خدارو باور نداشته باشه.. من هم یه مدت به بهشت و جهنم و اینا اعتقاد نداشتم، اما خوب که فکرش رو میکنم میبینم خیلی چیزا هست توی دنیا که میتونه ثابت کنه وجود ِ این ها رو .. وجود خدا رو!
مثلا من نمیدونم کجا خوندم " شاید زمین جهنم یک سیاره ی دیگه باشه " ... و این ثابت میکنه که چرا بعضی وقت ها ما احساس میکنیم چیزی رو قبلا دیدیم !
نمیدونم، شایدم اینا فقط به خاطر این باشه که نمیتونی با مشکلات کنار بیای و میخوای بندازی تقصیر یکی!
ولی قشنگ بود..
زدی به سیم ِ آخر ! از اون دسته ای هستی که من خوشم میاد : گستاخ و بی پروا !
راستش به نظرم چرت بود.
سعی کرده بودی خوب بنویسی ولی زیاد خوب در نیومده بود. از نظر ادبی یه سری محاسن داشت ولی به پای معایبش نمی رسید. در هر حال با توجه به سنت و اطلاعات خیلی کمی که داری زیادم نمی شه ازت ایراد گرفت.
اما سعی نکن به چشم یه شاهکار ادبی یا فلسفی بهش نگاه کنی! چون این راهیو که تو رفتی هزار نفر دیگه هم رفتن که آثار بعضیاشون واقعاً شبیه شاهکاره، هر چند آخرش رد شده.
به هر حال موفق باشی.
یه اشتباه بزرگ کردی ...
من این آپ رو به عنوان یک قطعه ادبی ننوشتم ...
من این رو به عنوان یک دلنوشته گذاشتم ! درد و دل ! اصلا قصد نداشتم ادبی بنویسم و اصلا هم قرار نیست این با شاهکار های دیگران مقایسه بشه ...
حق با سمانس شجاعت زیادی داری !!!
زیبایی نامت هر کسی رو جذب می کرد تا آخرش بخونه .
همه چیز به صورت یه علامت سواله
اهم[:S072:]
برم بخونم ببینم چه بوقی زدی
سلام سهراب جون .
واقعا چیزی به ذهنم نمیرسه که بخوام بگم !
امیدوارم موفق باشی !
جرئت خوبی داشتی. قابل تقدیره!
قلمت هم خوبه هر چند میتونست قوی تر باشه!
یه جاهایی بین کتابی بودن و محاوره میچرخید سرگردون!
یه قسمت هاییش واقعا خوب بود!
جای قلم توانای شما در حرفه ای ترین جامعه مجازی ایرانی ها خالی ست...
سلام....خیلی قشنگ بود....واقعیت محض بود...من که خیلی خشوم اومد...مخصوصا" اولشو خیلی خوب شروع کرده بودی!!!!
عرضی نیست!!!!
بای تا های!!!