جام جهانی چشمانت ...

- « حالا یه موقعیت ... تک به تک با دروازه بان ... »


اونجا نشستی، یه لبخند تلخ روی لبته. نگات می‌کنم و غرق می‌شم توی چشمات. توی زیبایی‌ات ... توی دوستت دارم هایی که گفتی و فکر می کردم از ته دله ... توی نگاه سردت غرق می‌شم و یخ می‌زنم ...


من سه امتیاز این بازی رو بهت بخشیدم. میخواستم فقط لذت ببرم از توی زمین بودن با تو ... اما تو ... تو آلمان بودی ... تو آلمان  بودی و دل مغرور من برزیل. هفتا زدی بی مروت !!! هفت تا !!! روا بود ؟؟؟


من چمن شدم و رفتم زیر پات تا موقع زمین خوردن دردت نگیره. قدرت شدم و رفتم توی ساقت تا بتونی شوت بزنی. عشق شدم و رفتم تو قلبت تا بجنگی. فکر شدم  و رفتم تو سرت تا تصمیم بگیری ...

و بعد ...

دروازه بان شدم و نشستم تا دروازه رو باز کنی ...

تا شادیا مال تو باشه ... و سرشکستی مال من ...


و حالا توی یه موقعیت تک به تک نشستیم ... و این تصمیم توئه ... میتونی توپ رو به تیرک بکوبی و بسپاری به سرنوشت. میتونی آروم بفرستی توی دستام ... میتونی بکوبی زیر طاق دروازه ...

من ایران میشم و تو بشو آرژانتین ... 91 دقیقه دفاع کردم ... بسمه ... حالا بازی دست توباشه ...


- « ... تک به تک با دروازه‌بان ... و توی دروازه !!! گل !!!!! »




پ.ن: چالش رادیوبلاگیها رو نوشتم ! کسی رو دعوت نمیکنم چون علاوه بر اینکه مهلتش گذشته، مدتها از وبلاگ نویسی دور بودم و دوست وبلاگی ندارم ... کسی گذارش به اینجا خورد و خواست بنویسه ، بنویسه و برام لینک بده تا بخونم و لذت ببرم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.