این یکی بماند که بدانید ...

در بیستم مرداد 1392، یعنی بیش از یازده سال پیش نوشتم:


چرا تموم نمیشه ؟!؟


زندگی رو میگم ...

یا نکنه هنوز شروع نشده ؟!؟


نام جدید این وبلاگ، که روزی «پر سیمرغ» بود، و سپس «شوق فریاد»، مدتی «منجلاب سکوت» و دیرزمانی «نم ِ واژه»، از آن پست قدیمی می‌آید ... چرا که در اولین روز سی و یک سالگی، یازده سال پس از آغاز دهه بیست زندگی‌ام، هنوز نمی‌دانم، آیا همه‌اش قرار است همین باشد؟!؟

یا شاید جایی برسد که بگویم: «خوب است، ارزش سی و چند سال گذشته را داشت ... بالاخره شروع شد!»


اگر عمری باشد و اینترنتی و بلاگ‌اسکای‌ای (!)، اینجا خواهم نوشت، 

تا آن روز، یا حداقل تا اطلاع ثانوی، در میان پاشیدن نم واژه برای تر نگه داشتن خاک خشک این خانه قدیمی، بذری از امید را، یک «شاید» را، بر آن می‌پاشم، تا مگر جایی درختی شود ستبر و پربار ...

وقتی یک حکیم قرن سیزدهم می‌خواست بگوید : «داداش چی زدی؟!؟»

پایان‌نامه‌ام - اگه دانشگاه دوباره بازی درنیاره - شد یک کار تئوریک با تمرکز بر فیه ما فیه اثر جناب مولانا بلخی (یا به قول این اهالی فرنگ رومی!)


یه جا توی رساله سوم فیه ما فیه مولانا میگه:


  • چون تأمل کنی اصل تو باشی و اینها همه فرع تو. چون فرع تو را چندین تفاصیل و عجایبها و احوالها و عالمهای بوالعجب بی‌نهایت باشد بنگر که تو را که اصلی، چه احوال باشد؟!


این یکی از جاهایی بود که فهمیدم وقتی توی دبیرستان فیه ما فیه می‌خوندم (و حتی اینجا بخش‌هایی ازش رو نقل کردم) واقعاً نمی‌فهمیدم این بشر چی داره میگه ... تحت تأثیر پروپاگاندای عرفانی که احاطه اش کرده. متن داره صریحاً و با کمترین شائبه ممکن با یک نگاه پدیدارشناختی (Phenomenological) سعی می‌کنه بگه تو مرکز جهان خودتی، یعنی همه چیز رو از نگاه شخصی خودت ادراک می‌کنی و بر اساس این ادراک که مختص توئه واقعیت (فرعیات) رو می‌سازی ... حالا اگه در دنیایی که ادراک کردی و ساختی چیزای عجیب و حالت‌های غیرعادی و جهان‌های شگفت‌انگیز غیرملموس (کنایه به متافیزیک) وجود داره، باید بررسی کنی که حال روحی تو چیه که چنین چیزهایی رو ادراک می‌کنی؟ یعنی مولانا (به معنی واقعی واژه: رهبر ِ ما) داره رسماً میگه داداش، این جفنگیات روحانی و متافیزیکی، وهم و خیال توئه، چی زدی؟!؟


ولی متأسفانه کو گوش شنوا ... 






پی‌نوشت 1:

لازم به ذکره چنانکه در پروپوزال پایان‌نامه‌ام هم نوشتم:

  • It should be clarified that this does not mean that Rumi is denying the very existence of the Transcendental being, but trying to explain it as something not explainable outside of human consciousness.

معنی این حرف این نیست که مولانا مسلمون و معتقد نبوده یا داره وجود یک ماهیت الهی رو رد می‌کنه، اما سعی داره بیان کنه که این ماهیت الهی (که بهش خدا هم میگن) چیزی نیست که خارج از هوشیاری فردی هر انسانی قابل تعریف باشه ... که حالا بحثش طولانیه که چطور درک همین میتونه در بلند مدت فرد رو به وحدت وجود برسونه ...

خلاصه در خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی!



پی‌نوشت 2:

جالبه که فلاسفه پدیدارشناسی تازه 100 ساله به همین نکته رسیدن ...

جالبتر اینه که بعد صد سال مردم جهان دوباره برگشتن دارن به قول خودشون رومی می‌خونن، با برداشت عرفانی!!!!

و برای بار چندم که به قول ارسلان: «این قرن قرن من نیست!»

پیش‌گویی ...

  • «–کار ... کار؟

    –آری، اما در آن میز بزرگ

    دشمنی مخفی مسکن دارد

    که ترا میجود آرام آرام

    همچنان که چوب و دفتر را

    و هزاران چیز بیهدهٔ دیگر را

    و سرانجام، تو در فنجانی چای فرو خواهی رفت

    همچنان که قایق در گرداب

    و در اعماق افق، چیزی جر دود غلیظ سیگار

    و خطوط نامفهوم نخواهی دید»


                                                   (فروغ فرخزاد)

در سالی که سی سالگی را جشن خواهم گرفت ...

سال 1400 بود که به رسم مردم بلاد کفر برای خودم New Year's Resolution نوشتم، و اتفاقاً در رسیدن به اون موفق بودم.


دو سال می‌گذره، و امسال سالیه که در اون من سی سالگی خودم رو تیک میزنم و دیگه هرچقدر هم بخوام انکارش بکنم، وارد دنیای «بزرگسالی» میشم. برای همین فکر کردم یکبار دیگه با همون الگو برای امسال خودم هدفگذاری کنم. الگو چنین بود که چون دنیا قابل پیش بینی نیست، بجای پنج هدف دقیق، پنج زوج از اهداف رو مد نظر قرار بدم و در هر زوج سعی کنم حداقل به یکیش برسم. و اگر از این 10 مورد، بتونم سه تا رو به شکل درست (نه ناکامل و ضعیف) انجام بدم، خودم رو انسان موفقی خواهم دونست. برای امسال اهداف زوجی من چنین هستند:


1. تموم کردن امتحان جامع دکتری و دفاع پروپوزال (هردو) / چاپ حداقل 3 مقاله ژورنالی

2. به سطح پیشرفته رسوندن زبان عربی / خواندن حداقل 48 کتاب اول لیست گودریدز

3. رسوندن درآمد ماهانه‌ام به بالای 2500 دلار / گرفتن ویزای کاری و وارد شدن به مسیر دریافت شهروندی کشور دوم

4. چاپ مجموعه شعر انگلیسی و یا رمان انگلیسی خودم / چاپ حداقل 3 شعر از من در نشریه های تراز یک شعر دنیا مانند Poetry Foundaton

5. یافتن یک پارتنر جدی یا یک گروه دوستی بزرگ / آموختن زندگی کردن در لحظه و لذت بردن از چیزهای کوچک


به طرز عجیب و دردناکی، شکل خواسته هام با دو سال پیش کاملاً یکسانه، با اینکه دو سال پیش ظرف سه ماه به هدفم رسیدم، اما در ابعاد کلان‌تر هنوز در همون مقطع از زندگیم هستم و برای همینه که هنوز همون چیزها رو میخوام. اما مهم نیست، شاید دو سال دیگه وارد مقطع دیگری شده باشم، و چیزهای دیگری بخوام (مثلاً خریدن ماشین یا خونه) یا اینکه، دو سال دیگه فکر نکنم که یکسان بودن اهداف چیز دردناکیه، بلکه اون رو با افتخار نوعی ثبات شخصیتی بدونم.



آغاز مسابقه 1402 !!!

از حاصل عمر چیست در دستم؟ هیچ ...

  • «سوال در سخن، جواب همهٔ سؤالهاست بتمام، زیرا که این سخن، صیقل آینهٔ کل است و چون در آینهٔ کل درنگری، کلّ روی خود را ببینی، هم بینی را، هم چشم را، هم پیشانی را، هم گوش هم بناگوش را. اکنون چون مشغول شوی به جز وی و از آینه کل غافل شوی، شومی آنکه آن ساعت آینه کل راترک کرده باشی، آن جزو نیز فهم نشود.»

(مولانا جلال‌الدین محمد بلخی - مجالس سبعه - المجلس الاوّل)