به نام ایران ...

به نام ایران ...


به نام سبزی هایش ، سرخی هایش ، به نام صلح سپید جاودانش ...

به نام آنچه بود ، آنچه هست و آنچه خواهد بود ...


به نام ایران ...


از باختر اروند تا خاور هامون ، از زبر ارس تا زیر کارون ! از زاینده رول تا بلندای دماوند ... به نام یکرنگی ما ، که اگر امروز سبز است ، روزی سرخ بود ، روزی سپید بود و روزگارانی سه رنگ بود!


به نام ایران ...


از خواب مستانه ایلام ، تا شکوه تهران ... از شروع افتخار آمیز ماد تا پهلوی ... از ایران هخامنشی تا جمهوری اسلامی ایران ، نه تا اینجا ، تا آنجا که جمهوری بود ، تا آنجا که اسلامی بود ...


به نام ایران ...


از کوروش کبیر که اسرائیلیان را از بند بابل آزاد کرد ، تا آنجا که «اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود ! »

از تهمورس دیوکُش ، تا دیو آدمخوار ...

از ضحاک ماردوش ، که مغز جوانان وطن را به خورد ماران خویش میداد ، تا آنجا که مغزمان را به خورد اژدهای دروغ میدهند ...

از فریدون شهسزا ، تا «مرگ بر ضد ولایت فقیه »

از کاوه آهنگر تا گارد ضد شورش !


به نام ایران ...


از رستم دستان تا زال و رودابه و تهمینه و سهراب ! از گلوی بیگناه سیاوش که بردیدند تا جوانان بیگناهی که میکشند ...

به راستی چه کسی وطنم را به دست تورانیان سپرد ؟


به نام ایران ...


آنچنان که لایق ایران است ، آنچنان که یزدگرد ساسانی وصیت کرد که : « ایران را تنها مردن در راهش سزاست »

آنچنانکه اسکندر ها خاک وطن را پیمودند و میپیمایند !

از زرتشت و مانی و امید و دانیال نبی ! تا x و y و z و t ...


به نام ایران ...


که محفوظ باد از این بیگانگان ! به نام پرچمی که نماد من است نه او ! به نام سبزی مازندان که عظمت هفت خوان را در خود دارد ! به نام سپیدی البرز که سیمرغ در آن آشیانه دارد ! به نام سرخی خورشید پگاه که آئین مهر را به ما می آموزد ...


محفوظ باد از این دروغ ! محفوظ باد از این ریا ، محفوظ باد از بستر خشک زاینده رود که روحش در جان من دمیده شده است ! محفوظ باد از دشمن که به هر دانه شن خاک من دست درازی نکند ...

آنچنان که کوروش کبیر گفت : « خداوند این خاک را از شر دروغ ، دشمن و خشکسالی در امان دارد ! »


به نام ایران ...


که میمیرد ! که مغز جوانانش اسیر عرب ماردوش میشود و راهی در پیشش نیست :


زشیر شتر خوردن و سوسمار // عرب را به جایی رسیده است کار

که تخت کیانی کند آرزو // افو بر تو ای چرخ گردون ، افو 


ایران که جوانانش را میزدند ، شیرزنانش را به اسارت میگیرند و کودکانش ، آرزومندانه چشم انتظار فریدونی هستند که رهبرشان باشد ، کاوه ای که گرزگاوسرش مغز ماران را بر زمین بریزد ...


به نام ایرانی که نیست ...

به یاد ایرانی که بود ...


پ.ن: همینطوری یهویی اومد ! یعنی لاگین کردن تو وبلاگم بعد این اومد خود به خود منم نوشتم

نظرات 2 + ارسال نظر
دختر بهار جمعه 5 تیر 1388 ساعت 07:09 ب.ظ http://www.bar0o0on.blogfa.com

سلام وبلاگ جالبی داری به منم سر بزنی خوشحال میشم موفق باشی

ایدا دوشنبه 1 تیر 1388 ساعت 03:02 ب.ظ http://myclub2007.blogfa.com

از رنگ سبز که نماد معنویت و آزادی و عقلانیت دینی و مداراست
و شعار الله اکبر که حاکی از ریشه های انقلابی ماست
دست بر نداریم
اپم دوست من...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.