مرد که گریه نمیکنه ...

من میخوام بدونم اولین بار کی این جمله مزخرف رو گفت ؟


کی گفته مرد که گریه نمیکنه ؟ بگین تا همین الان برم خفتش کنم ؟ واقعا چرا مرد نباید گریه بکنه ؟ مگه مرد آدم نیست ؟


هوووم ... ولی من امروز گریه کردم ، نه یکبار ، بلکه دوبار ...


از بچگی وقتی میخوردیم زمین ، اذیتمون میکردن ، گشنمون میشد یا هر چیز دیگه ای ، وقتی اشکمون در میومد و گریه میکردیم ... وقتی سرمون رو میذاشتیم روی شونه یکی و اشک میریختیم توی گوشمون میگفتن : آروم باش ... مرد که گریه نمیکنه ...


کم کم این مثل یک قانون میشد ... خودشون هم خودشون رو باور میکردن ... بزرگتر که میشدیم به جای آروم باش میگفتن : « خجالت بکش ، مرد که گریه نمیکنه !! »


و بهمون یاد میدادن که گریه نکنیم، که وقتی درد داریم ، وقتی غصه داریم بریزیم توی دلمون ! میخواستن مرد بارمون بیارن ! که مثلا اگر پس فردا مسئولیت زن و بچه و زندگی افتاد گردنمون ، اگر بارش سنگین بود اذیت نشیم ! کم نیاریم ... گریه نکنیم !!!


یعنی واقعا این راهش بود ؟ پدر و مادرایی که به بچه هاتون میگین مرد گریه نمیکنه ! واقعا این درسته ؟ که بهش تلقین کنید که مشکلاتش رو مثل شکلات قورت بده ؟ بریزه توی دلش ، به زبون نیاره ... بعد یه روزی یا عقده بشه ، یا مثل یک بمب منفجر بشه و نابودش کنه ؟


ولی من امروز گریه کردم ... بعد از مرگ مامانم گریه نکردم ، میدونید چرا ؟ چون مادرم بهم گفته بودم مرد که گریه نمیکنه !! ولی امروز گریه کردم ! بعد از دو سال واقعا گریه کردم و اشک ریختم ! دلم گرفته بود ... داشتم منفجر میشد ...


حالا ملت بیان هی وبلاگ ها و مجله های فمینیستی درست بکنن و از حقوق زنان دفاع کنن !! کی به مردا اهمیت میده ؟ کی از حقوق مردا دفاع میکنه ؟ از احساساتشون ؟ از ارزش هاشون ؟


امروز گریه کردم ولی هیچکس نبود که سرم رو بذارم روی شونه اش ! هیچکس نبود که پیشش اشک بریزم ! هیچکس نبود که باهاش درد دل بکنم ! هیچکس واقعا حضور نداشت ... امروز گریه کردم ولی گریه ام با تنهایی پر شده بود ...


بعضی وقتا حالم از بزرگ شدن بهم میخوره ... همینطور بزرگتر میشی ! مرد تر میشی ... بعد بیشتر نباید گریه بکنی ... بیشتر باید از گریه کردن خجالت بکشی ... میدونی چرا ؟ چون مرد که گریه نمیکنه ! هرچی بزرگتر میشی بیشتر باید تظاهر بکنی ... گاهی فکر میکنم چقدر کار سختیه این مرد بودن ! توی اوج یاس ، نا امیدی ، وحشت و تنهایی ، بازم این توئی که باید تظاهر بکنی همه چیز خوبه ، این توئی که باید به بقیه امید بدی ... چون مردی ! چون مرد نمیترسه .. چون مرد گریه نمیکنه !!!


دلم میخواد دوباره کوچیک میشدم ... دوباره برمیگشتم به اون دوران ... که مرد نبودم ... اونوقتی که حداقل وقتی میخواستم گریه کنم یه نفر بود که سرم رو بذارم روی شونه اش ، اونم دست روی موهام بکشه و بگه :


مرد که گریه نمیکنه ... !

نظرات 11 + ارسال نظر
آرین شنبه 4 مهر 1388 ساعت 10:11 ب.ظ http://yonje.blogfa.com

بی خیال پسر...
اگر من بابت یک چیز، صمیمانه خدا رو شکر کنم، از ته دلم ، این رو شکر میکنم که پسر هستم.
بعد می نالی از پسر بودنت؟
گریه کن! مگه گریه چیه که با حرف بقیه نباید بیاد بیرون و تبیدل به یک عقده درونی بشه؟

بزکوهی شنبه 4 مهر 1388 ساعت 05:46 ب.ظ http://deymahi.persianblog.ir

نظر دوم :

اونی که گریه نمی کنه مرد نیست . اونی که به خاطر هیچ کس و هیچ چیز اشک نریزه مرد نیست . اونی که به اندازه یه ابر دل و جرات نداره مرد نیست !!

اونا که جرات ندارن گریه کنن ُ اونا که خیال می کنن با این کار مردانگی شون زیر سوال میره ُ اونا که خیال می کنن مرد و سنگ از قدیم با هم گره خوردنُ ....مگه مردونگی فقط به گریه نکردنه؟!

تیکه پاره شد

بزکوهی شنبه 4 مهر 1388 ساعت 05:42 ب.ظ http://deymahi.persianblog.ir

نظر اول :

نمی بخشمت . اون دو هفته که من نت بودم آپ نکردیُ بعد این دو هفته که من نبودم دو بار آپ کردی ؟!نامرد!!!



چهار روز گذشت....

در گذشت آن عزیز محبوب . آن ماه عسل . آن باز مانده تعطیلات . آن آخرین فرصت تفریحات . جوان ناکام . شهریور ماه را بر همگان تسلیت می کنیم . مجلس چهارم . پنجم.ششم و الی آخر آن عزیز تا ماه نهم در کلیه مدارس برگذار خواهد گردید[:S048:]!

الی شنبه 4 مهر 1388 ساعت 02:31 ب.ظ http://eloonak.blogsky.com

هین، گریه چیز خوبی بود فک کنم! دلم واسش تنگ شده! البت اونی که بتونی سرتو بذاری رو شونه اش و گریه کنی بیتشر می ارزه ولی خب، فعلا که همون گریه خالی رو هم نداریم

یاسی جمعه 3 مهر 1388 ساعت 08:47 ب.ظ http://www.zigzag53.blogfa.com

آپ قشنگی بود-دقیقا موافقم!
جدیدا دخترا هم نمی تونن گریه کنن...چون تا اخر عمر برچسب «لوسِ ننر»بهشون می‌خوره!

راستی آهنگ «مرد که گریه نمی‌کنه»آبجیز هم دقیقا مناسب آپته![:S048:]

sahar جمعه 3 مهر 1388 ساعت 05:11 ب.ظ http://www.harry-james-potter.blogfa.com

خوش به حالت میتونه گریه کنی .. چشمای من چند وقتی هست خشک شده .. !!

ریموس جمعه 3 مهر 1388 ساعت 01:11 ق.ظ

سهراب پیداش کردی به من بگو خودم ازروش رد بشم

راحت باش و گریه کن

گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دله تنگه

طلا جمعه 3 مهر 1388 ساعت 12:59 ق.ظ http://an-sooye-donya.blogfa.com

سلام
خیلی حرفت قشنگ بود...آخر ومتنتو خیلی دوست داشتم...ای کاش میشد برگردیم عقب...
ای کاش میشد...شاید اگر میشد فقط یک سال هم به عقب برگردیم عالی بود....
حرفات قشنگ بود...ولی به قول این دوستمون نسیم دختر بودن هم همچینی به گریه کردن کمک چندانی نمیکنه....

موفقیت هات بیشمار باشه

سهیل پنج‌شنبه 2 مهر 1388 ساعت 04:14 ب.ظ http://taafon.blogfa.com

دلم می خواست ابر بودم.چون اونقدر شهامت داره که جلو همه بزنه زیر گریه.به وبلاگ منم سر بزنید

نسیم چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 11:54 ب.ظ http://www.nassim2008.blogfa.com

سلام
ایندفعه برای اولین بار با همه ی حرفای یه وبلاگ نویس موافقم!
ولی بعضی وقتا حتی دختر بودن هم به گریه کردن کمک نمیکنه!اونقدر گریه هات رو میخوری که یه غده میشه و رو دلت و گلوت سنگینی میکنه.اما میدونی یدترین وضعیتش چیه؟این که بدونی دوای دردت گریه ست ولی بازم نتونی گریه کنی!

موفق باشی

مورگانا چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 11:48 ب.ظ

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.