اینجا سرده ... من خسته ام ... از همه چیز ، دنیای بی پایه و اساسی که اطرافمه ! آدما ! من از آدما خیلی خسته ام !

اینجا سرده ... من فکر میکنم ... فکر میکنم و فکر میکنم و اصلا هم از این فکر کردن ها نتیجه ای نمیگیرم ! مغزم کار میکنه ... به همه چیز به وقفه فکر میکنم و این شده تنها کار زندگیم ! به چیزا خوب ، به چیزای بد ! به بابام ، به مامانم ! ... به دختری که مدتیه فکرم رو مشغول کرده ... دختری به نام ...

بی خیال ... من هرچی باشم خائن نیستم ! ارزش رفیق همیشه سر جای خودشه ... هه ! ارزش رفیق ؟ کدوم رفیق ؟ چی کار بکنم وقتی بهترین رفیقم ... لعنت به من ...



بنا به دلایلی حذف شد !!




هه ... نمیدونم ، شاید من از رفیقام زیاد انتظار دارم ! شایدم نه ! شاید مامانم راست میگفت که «بشر ذاتا تنهاست ! »




اینجا سرده ... من تنهام ... مثل همیشه تنهام ، مثل یکسال پیش همین موقع ! یکسالی که بهترین سال زندگی من بود ، تنها سالی که توش احساس تنهایی نکردم ! سالی که پر از خاطره بود برام ، پر از ماجرا ، پر از حادثه ، و استثنائا : پر از دوست !!!


اینجا سرده ... من میرم ... اینجا جای من نیست ...






درد و دل 1 : بیخیالی جواب نداد ! همچنان سهراب !!!


درد و دل 2 :  هر زخمی خوب میشه الا زخمی که آدم از یه دوست بخوره !


درد و دل 3: هنوزم شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش !!!


درد و دل 4 : به هیچ دختری برای دوستی نیازمند نیستیم ! دخترا نمیتونن با موجودی مثل من دوست بشن !


درد و دل 5 : به هیچگونه دوستی نیازمند نیستیم ! دوستان جمیعا نامردن !


درد و دل 6 : خیلی وحشتناکه که وقتی به یک دوست نیاز داری لیست موبایلت خالی خالی باشه ، وقتی هم سراغ چند تا نیمه رفیقاشون میری جوابت رو ندن !


درد و دل 7 : تو خودخواه ترین آدمی هستی که تا حالا به عمرم دیدم ! آره ... خود تو !!!