تو آن کسی که ز دنیا فرار میخواهی / برای بی قراری دریا، قرار میخواهی
بسان این دل خسته ستاره میچینی / چنان دو چشم منی ، انتظار میخواهی
برای مرگ شقایق سیاه میپوشی / ز شور کل جهان سوگوار میخواهی
ز غم به شادی بی حد پناه می آری / دل از شکوه شعف داغدار میخواهی
چُنان منی و غیر همه ، که یار میطلبند / برای با تو نبودن تو، یار میخواهی !
اگرچه خود همه نوری، ستاره می طلبی / اگرچه خود همه شعری ، شعار میخواهی
تو گل به معصیت رنگ و روی می نگری / تو خار از قِبَل زخم، خوار میخواهی
به یک نگاه کل زمین را بهانه می جویی / تو آسمان به سر خود، سوار میخواهی
پ.ن : ندونستن بهتر از دونستنه گاهی !
پ.ن2: شعر از خودم بود !
ندونستن بهتر از دونستنه گاهی ! ولی وقتی این گاهی اینقدر تکرار بشه که تو بی خبرترین آدم دنیا بشی چی؟ اونوقت چی کار باید کرد؟
به به ، طبع شاعر هم داری :XXXXXXXXXXXXXXXXXXXXxx
بعد اونم موافقم آدم ندونه خیلی وقتا بهتره ....
نه!!!!!
با توجه به اینکه آدم با خودش میگه ببین اینو همین پسرس که هر روز باش چت می کنی نوشته،شعر قشنگی به نظر می آد
اما موزون نیست
اینطور احساس می کنم.
احساس میکنم یه جاهاییش خودش نیومده.زور زدی تا بیاد :d
حالا مگه مهمه من چی احساس می کنم؟؟!!!
به هر حال شعریه که مفهومش بیشتر از قالب و لحن و کلماتش تحت تاثیر قرار میده!
در ضمن:
اصلا خوب نیست آدم تا میبینه یکی آن میشه آی دی شو اینویز کنه
مطمئنا اونقدر .....!!!
قشنگ بــــــــود .. خیلی .. خیلی