از پیامبر ...

« شادی شما همان اندوه بی نقاب شماست.

چاهی که خنده های شما از آن بر می آید، چه بسیار که با اشک های شما پر می شود. و آیا جز این چه می تواند بود ؟

هرچه اندوه درون شما را بیشتر بکاود، جای شادی در وجود شما بیشتر میشود.

مگر کاسه ای که شراب شما را در بر دارد همان نیست که در کوره کوزه‌گر سوخته است ؟ »

  • (جبران خلیل جبران، پیامبر)


سرگردان !

« کاش سرانجام را سری بودی و انجامی، تا سرش جدا میکردم از انجام !»

  • (سهراب کشی، بهرام بیضایی)

واقعا اگر میشد سرانجام و سرنوشت رو مجازات کرد، چه جزایی قرار بود سر اون بدبخت بیاد ؟ :D


بازم به قول همون کتاب :

« داناتر از من بسیارند ، اما نه دلسوخته تر ! »

جمله های این کتاب این روزا زیاد توی سرم میچرخه ... دلگیرم از خودم ! خسته ام از بعضی تکرار های سینوسی ... دلم نمیخواد یه حکایت رو چند بار مشابه توی زندگیم ببینم ! بخصوص اگر شخصیت های اصلی اون حکایت یکسان باشن !


نمیخوام قبول کنم که برای اولین بار یک احساس داره از زیر دستم در میره و یواشکی بعضی وقتا میاد بالا سرک میکشه !!! میترسم از اینکه این سرک کشیدن ها کم کم دائمی بشه نه دو-سه ماه یکبار !!!



هوووم ... تابستون وقت خوبیه برای فکر کردن ... البته تابستون وقت خوبی برای خیلی چیزای دیگه هم هست :دی !!!

کلاسای نجوم تکمیلی و المپیاد نجوم رو ثبت نام کردم ، پیانو رو هم میرم ، توی خونه هم قرار شد زبان و فیزیک بخونم برای تنوع و سرگرمی :D ... فکر کنم شلوغ ترین تابستون زندگیمه امسال !!!


چقدر خوبه که آدم دورش شلوغ بشه .... تازه دارم به این واقعیت پی میبرم !


پ.ن: میترسم ...


پ.ن2 : به اندازه کافی خودم رو رسوا کردم دیگه لطفا تیکه ننداز ... !!!


پ.ن3 : اون پی نوشت آرمینا در مورد دوستی رو خیلی دوست داشتم ! راس میگه به شدت !

خرد !

« آه خرد، چرا در سر بددلان جای میکنی، اگر خردی ؟! »

  • (سهراب کشی، بهرام بیضایی)

این جمله رو خیلی دوست داشتم ... چیزیه که خیلی فکر آدم رو مشغول میکنه ... و به وضوح بی نظمی عالم رو نشون میده ...




پ.ن1: با یه حکیمی صحبت میکردم چند روز پیش تلفنی ، بعد یه جمله گفت : « من میدونم تو آخرش حیف میشی ! » ... بعد نمیدونم اون جمله بود ، اون حکیم بود، اون تلفن بود، چی بود یهو کل انگیزه ها و اهداف زندگی من رو برگردوند بهم ... دارم بال درمیآرم از خوشحالی ... 


پ.ن2: آی حال میده تابستون ، آی حال میده ...


پ.ن3: اینکه نتونی توی اس ام اس دادن پیش قدم بشی، حالا به علت غرور یا ترس یا هرچی، این نشونه خیلی بدیه ... خیلی بد ! اخ ... تف ! :دی