ثانیه‌ای درون ذهن یک مترجم!

واژگان فارسی، در مقایسه با اکثر زبان‌هایی که می‌شناسم ناکارآمد هستند. امروز فهمیدم یک علت مهمش بجز محدود بودن کمّی واژگان، کیفیت مفرط بودن آن‌هاست (باید بگویم در همین لحظه برای یافتن واژه مفرط کلی فکر کردم و نتیجه نهایی هم عالی نشد!). یک مثال جالب برای این مفهوم تلاش امروز من برای معادل‌یابی برای واژه Ignorance بود. اگر آن را «حماقت» ترجمه کنیم، آن‌وقت برای Stupidity چه واژه‌ای برگزینیم؟ ما برای یافتن معادل این واژه از یک سو با محدودیت کمّی واژگان فارسی در برابر انگلیسی مواجهیم. اما سوی دیگر ماجرا کیفی است. می‌توان Ignorance را «جهل» ترجمه کرد، که تقریباً معنای واژه را می‌رساند. اما جهل کیفیتی بسیار مفرط (به شدت منفی) در فرهنگ و اندیشه فارسی‌زبانان است، در حالی که Ignorance حالتی از نادانی است، که با اندکی آموزش برطرف می‌شود. از طرف دیگر اگر واژه‌ای مثل «ناآگاهی» را برگزینیم، تفریط موجود در این واژه (ناآگاهی حالتی مثبت است که بلافاصله فرد مذکور را از گناه ندانستن تبرئه می‌کند) با معنای Ignorance که نادانی فرد را محکوم می‌کند تناسبی ندارد.


وقتی به این حقیقت فکر کنیم که زبان، از یک طرف بازتابی از فرهنگ جامعه است و از طرف دیگر، نحوه فکر کردن انسان را شکل می‌دهد، می‌توانیم کمابیش بفهمیم که چرا پذیرش اندیشه‌های جدید برای مردم این منطقه اینقدر دشوار است، گستره شناختی آن‌ها عمدتاً محدود به یک مکتب فکری است، و گرایشات ذهنی آن‌ها عموماً آمیخته با تعصب و افراط و تفریط است.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.