شعر

والله المَشرق والمَغرِب فاَینَما تُولُوا فتم وجه الله

شرق و غرب خداست پس هر سو رو کنید سوی خداست !

(بقره ، ۱۱۵)

----------------------------------------------------------------------------------------

عالم به زیر و رو همه روی است و روی اوست      بر هر گذر که پا بنهی خاک کوی اوست

آفتابگردان ، نه زپی خورشید می رود       کارش به روی و شب همه گردش به سوی اوست

ماه و ستارگان چو زیور برای او          تاریکی شب از سیاهی زیبای موی اوست

خورشید گرمیش نه ز خورشید می دمد      این ها همه نور دیده و گرمای خوی اوست

باران ز ابر نیست بی خردان خوب بنگرید      این ها چکیده ز شراب سبوی اوست

((ساقی)) نگر که جهان بس شکفته است      این ها ز شوق و شادی دیدار روی اوست

 

 

شعر از خودم ، سهراب مصاحب (تخلص:ساقی)

مرا می خواند آن آتش ...

درخت و آتشی دیدم ، ندا آمد که : جانانم / مرا می خواند آن آتش مگر موسی عمرانم ؟

مپرس از کشتی و دریا بیا بنگر عجایب را / که چندین سال من کشتی درین خشکی همی رانم

بیا ای جان توئی موسی و این قالب عصای تو / چو برگیری عصا گردم ، چو افکندیم ثعبانم

تو عیسی ای و من مرغت ، تو مرغی ساختی از گل / چنانکه در دمی در من ، چنان در اوج پرانم

خداوند خداوندان و صورت ساز بی صورت / چه صورتی می کشی بر من ، تو دانی ، من نمید انم

گهی سنگم ، گهی آهن ، زمانی آتشم جمله / گهی میزان بی سنگم ، گهی هم سنگ و میزانم

زمانی می چرم اینجا ، زمانی می چرند از من / گهی گرگم ، گهی میشم ، گهی خود شکل چوپانم

از غزلیات مولانا جلال الدین

و خدایی که در این نزدیکی است ...

خدایی که در این نزدیکی است :

لای این شب بو ها ، پای آن کاج بلند ، روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه .

من مسلمانم

قبله ام یک گل سرخ ، جانمازم چشمه ، مهرم نور

دشت سجاده من ...

من وضو با تپش پنجره ها میگیرم .

 در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف .. سنگ از پشت نمازم پیداست ، همه ذرات نمازم متبلور شده است .

من نمازم را وقتی میخوانم ، که اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو

من نمازم را پی تکبیره‌الاحرام علف می خوانم ، پی قدقامت موج

حجرالاسود من روشنی باغچه است ...