نیلوفر ...

 از مرز خوابم می گذشتم
سایه تاریک یک نیلوفر
 روی همه این ویرانه ها فرو افتاده بود
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟



در پس درهای شیشه ای رویاها
در مرداب بی ته ایینه ها
 هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم
یک نیلوفر روییده بود
گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت
و من در صدای شکفتن او
لحظه لحظه خودم را می مردم
بام ایوان فرو می ریزد
و ساقه نیلوفر بر گرد همه ستونها می پیچد
کدامین باد بی پروا
 دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟



نیلوفر رویید
ساقه اش از ته خواب شفافم سر کشید
من به رویا بودم
سیلاب بیداری رسید
چشمانم را در ویرانه خوابم گشودم
نیلوفر به همه زندگی ام پیچیده بود
 در رگهایش من بودم که می دویدم
هستی اش درمن ریشه داشت
 همه من بود
کدامین باد بی پروا
 دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟


  • سهراب سپهری

حتی اگر نباشی ...


می خواهمت ، چنانکه شب خسته خواب را

میجویمت ، چنانکه لب تشنه آب را


محو توام چنان که ستاره به چشم صبح

یا شبنم سپیده دمان ، آفتاب را


بی تابم آنچنان که درختان برای آب

یا کودکان خفته به گهواره تاب را


بایسته ای چنان که تپیدن برای دل

یا آنچنان که بال پریدن عقاب را


حتی اگر نباشی ، می آفرینمت

چونانکه التهاب بیابان سراب را


ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی

با چون تو پرسشی ، چه نیازی جواب را ؟



  • زنده یاد قیصر امین پور

خواب ...

دیشب دوباره ، گویی خودم را خواب دیدم :

در آسمان پر میکشیدم ، و لابه لای ابر ها پرواز میکردم

و صبح چون از جا پریدم ...

در رختخوابم یک مشت پر دیدم !

یک مشت پر ، گرم و پراکنده ...

پائین بالش : در رختخواب من نفس میزد ...


آنگاه با خمیازه ای ناباورانه بر شانه های خسته ام دستی کشیدم :


بر شانه هایم ، انگار جای چیزی ...

چیزی شبیه بال

                   احساس میکردم !



  • قیصر امین پور


اعتراف

خار ها

       خوار نیستند ...


شاخه های خشک

                  چوبه های دار نیستند ...


میوه های کال و کرمخورده نیز

                              روی دوش شاخه بار نیستند ...


پیش از آنکه برگ های زرد را ... زیر پای خویش سرزنش کنی

خش خشی به گوش میرسد :


برگهای بیگناه

           با زبان ساده اعتراف میکنند

                                       خشکی درخت

                                                       از کدام ریشه آب میخورد !


  • زنده یاد قیصر امین پور

تنها تو می مانی ...

دل داده ام بر باد ، بر هرچه بادا باد / مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد  

ای عشق از آتش ، اصل و نسب داری / از تیره دودی ، از دودمان باد  

آب از تو طوفان شد  ، خاک از تو خاکستر /از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد  

هر قصر بی شیرین ،  چون بیستون ویران / هر کوه بی فرهاد ، کاهی به دست باد  

هفتاد پشت ما ، از نسل غم بودند / ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد  

از خاک ما در باد ، بوی تو میآید / تنها تو می مانی ،  ما میرویم از یاد 

 

  • زنده یاد قیصر امین پور