رفیق بود ... !!

همه چی آرومه ! به قول یکی چقدر موجود مسخره ایه انسان ... آهنگی که تا یه هفته پیش به نظرت مسخره بود یهو برات معنی پیدا میکنه ! و کلا مهم اینه که الان همه چی آرومه و اصلا مهم نیست من چقدر خوشحالم چون این "چقدر" شاید خیلی نباشه ...


« کلیه مطالب فوق طرح کلی من برای شروع این پست بود که قبل از فرستاده شدن توسط آرمینا دزدیده شد :دی»


بعد یهو آهنگی که تو دوازده سالگی آهنگ محبوبت بود و اصلا تا حالا گوش نکرده بودی میشه بامعنی ترین آهنگ کره زمین : بازگشته - دلکش !!


و یهو میبینی که داری همه چی آرومه و دلکش رو پشت سر هم گوش میکنی و لذت می بری ... باور کن !



حافظ میگه : دریغ و درد که تا این زمان ندانستم // که کیمیای سعادت رفیق بود، رفیق !


ارسلان رفت ... ولی یاد او تا ابد در قلب ما باقی خواهد ماند ... به امیدآنکه هردو در هر گوشه دنیا موفق باشیم :دی !



« خوشا به حال آنانکه روحی استوار دارند. خوشا به حال آنانکه دارایی هایشان آنها را به بند نمی کشد و همواره آزاد خواهند بود.

خوشا به حال آنانکه دردهای خود را به یاد می آورند و در دل دردها منتظر شادی هستند.»

  • جبران خلیل جبران، مسیح فرزند انسان


و به امید آنکه این کتاب که من دو ماهه دارم میخونم و تازه 80 صفحه خوندم تموم بشه :دی


پ.ن1: رفتی رفیقک ... ولی یادت باشه ... چمنزار در ما زنده است ...

پ.ن2: آی زور به نهایت وارد میشه که بخوای با جملات فلسفی چیزی رو بهم القا کنی ... آی زور به نهایت وارد میشه که سلاح خودم رو بر ضد خودم بکار ببری :دی !

پ.ن3: میرم سفر ... سفر خوبه ...

پ.ن4: آینده بوی نا میده ...

پ.ن5: آپمون هم نمیاد دیگه ...

ساده ... !

همیشه از اون آدمایی بودم که متهم بودم به پیچیدگی ... خودم هیچوقت زیاد احساس پیچیدگی و غیرقابل کشف بودن نکردم ولی ...


از بچگیم بخوام بگم، ساده زندگی کردم، ساده بزرگ شدم، با حقوق معلمی بابام ! ولی به قول شما مسلمونا(!) نون حلال خوردم همیشه !


همیشه سیاستمدار بودم ! سیاستمدار بودن سادگی نیست ! ولی اینکه آدم بگه که سیاستمداره سادگیه :دی ! خیلی چیزا رو زودتر از اینکه بهم بگن میفهمیدم ! خیلی چیزای رو اصلا نباید میدونستم حتی و بعد به روی خودم نمی آوردم و این خیلی کمک میکرد !


هیچوقت یادم نمیاد از چیزی خجالت کشیده باشم ! یعنی فکر کنم آخرین باری که خجالت کشیدم اونقدر کوچیک بودم که یادم نیست ! چون هیچوقت کاری نکردم که مایه خجالتم باشه حتی اگر از نظر دیگران خجالت آمیز بوده ! نه از حرفام، نه از رفتارام، نه از لباس (یا حتی از لباس نپوشیدنم :دی) !!


رابطه ام با مامانم، همیشه متوسط بود، هیچوقت واقعا خوب نبود ! ده سالم که بود مریض شد ! چهارسال با مریضیش و با فکر از دست دادنش زندگی کردم ! چهارده سالم بود که مادرم رو از دست دادم ! از اون موقع یه بابا بیشتر ندارم تو دنیا ! بعد فوت مامان پس اندازمون رو گذاشتیم رو هم تا قرضا و واما رو تصفیه کنیم و زندگیمون بیاد روی روال !!


اهل درس خوندن نبودم ! توی دبستان و راهنمایی نمره خوب میاوردم ! تو دبیرستان دیگه از همون نمره هم خبری نبود !


اتاقم ! یه اتاق سه درچهاره ! روی دیواراش، یه عکس سحابی گل رز ... یک پوستر کهکشان کلاه مکزیکی و یه تقویم سال 89 چسبوندم که با عکس سیاره زحل مزین شده ! کاغذ دیواری ندارم ! رنگه ! رنگش هم مال پونزده سال پیشه ! به چیز رفته رسما :دی !


یکی از دیوارای اتاقم کتابخونه است ! یه چیزی حدود 300-400 جلد کتاب دارم که یه صد جلدش رو هنوز فرصت نکردم بخونم ! میرم میخرم ولی حس خوندنش نمیاد :دی !


روزه میگرفتم تا پارسال ! با اینکه اعتقاد ندارم به هیچی ! یعنی کلا به "اعتقاد داشتن" اعتقاد ندارم ! :دی !


دوست دختر تا حالا نداشتم ! موقعیتش برام خیلی بوده ولی هیچوقت اهلش نبودم ! موهامم تا حالا فشن نکردم و حتی نمیدونم این فشن دقیقا چیه ! گاهی ژل میزنم ولی برای مدلای ساده ! لباس مارک نداشتم ! فکر کنم جز یه کفش Nike که پاره شد و یه شلوار Gucci که تازگی گرفتم تو زندگیم لباس مارک نپوشیدم ! مگر این کفشا که چرم مشهد میسازه و مارک پوما میزنه روش :دی !


رویاهام همیشه در حال تغییر بود ! ولی از رویاهای ثابتم این بود که توی نجوم و فیزیک پیش برم، تو ایران دانشگاه شریف، اگه شد خارج دانشگاه آریزونا ... کوچیکتر که بودم میخواستم استاد دانشگاه کمبریج بشم و نوبل نجوم بگیرم ... بزرگ تر و واقع بین تر که شدم به رویاهای خودم بیلاخی بیش ندادم :دی !


همین دیه ... نمیدونم سادگی دیگه چیه ...




پ.ن: کسی رو دعوت نمیکنم ! هرکی میخواد بنویسه از طرف من دعوته ! نوشتن این پست فقط از تینا برام خیلی جالبه که فکر نکنم بنویسه !


پ.ن2: رو میخوادا ...


پ.ن3: دل داده ام بر باد، بر هرچه بادا باد / مجنون تر از لیلی، شیرین تر از فرهاد


پ.ن4: همیشه پی نوشت هایی که میخوام بنویسم یادم میره آخرش !


پ.ن5: یادگاری ...


پ.ن6: من ، نیاز به وقت، شناخت و خیلی چیزای دیگه دارم ... من ... خسته ام از اینکه مجبور باشم تصمیم بگیرم همیشه ! من، حالم خوبه ! ولی من، با تو بهترم ...


پ.ن7: کتابای درسی رو گرفتم ! طبق عادت هرسال اول کتاب ادبیات رو باز کردم ! هنوز چند صفحه نزده بودم که مثل این فیلما هست یهو یه چیزی توجه یکی رو جلب میکنه فرتی زوم میشه روش ! یهو یه مصرع شترق از کتاب پرت شد تو صورتم ! یعنی شترقا :دی


پ.ن8: یه بازی آنلاین ارسلان بم لینک داد .. عنوانش شترق خورد تو صورتم ! صورت من رو سرویس کردید آقا ... بسه !!! :دی

چنین گفت ...

ارسلان میگه : « یه گهی نخور که بعدا به گه خوردن بیافتی ! »


ارسلان راست میگه ... ولی خوب من کلا معتقدم زندگی مجموعه ای از همین گه خوردن ها و به گه خوردن افتادن هاست، با عرض پوزش :دی !


مصطفی میگه : « باید فقط فکر کنی ... »


و من اینقدر فکر کردم که مغزم داره بخار میشه ... و هرچی بیشتر فکر میکنم بیشتر سردرگم میشم ... و دارم خسته میشم !


پسرعمو میگه : « باید دلت لرزیده باشه ... اگه دلت نلرزیده داری وقتت رو تلف میکنی ! »


و من دقیقا یادم نمیاد که دلم لرزید یا نه ... و اصلا بستگی داره دل لرزیدن من و پسرعمو چقدر با هم هم تعریف باشه !


نیلوفر میگه : « تو دوسش داری ! از چی اینقدر میترسی ؟؟ »


و من نه مطمئنم که دوسش داشته باشم و نه میدونم که چی من رو میترسونه ...


تینا میگه : « واقعا که ... »


و من دارم ایمان میارم که واقعا که ... این من نیستم ، هیچ کدومش رفتارای من نیست و این واقعا مایوس کننده است ...


آرمینا میگه : « گاهی آدم یه حرفایی که میخواد بشنوه رو تو جایی که فکرش رو نمیکنه و از کسی که فکرش رو نمیکنه میشنوه ... »


و دقیقا این وضعیت این مدته منه ... آرمینا راست میگه !





پ.ن: سعدی میگه : « دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم / باید اول به تو گفتن، که چنین خوب چرایی ؟ »

پ.ن2: تقابل منطق و احساس ...

پ.ن3: طبق آخرین کشفیات من تنهایی مشتق احساسات نسبت به دوستانه یعنی حد احساسات وقتی که تعداد دوستان به صفر میل میکنه !

پ.ن4: یه پست قبلا نوشته بودم به اسم «مرد که گریه نمیکنه !» ... حالا یه آهنگ از گروه «آبجیز» شنیدم با همین عنوان که واقعا دوست داشتم -->>  لینک!

پ.ن5: این پست در مرور زمان تکمیل خواهد شد ... !


پ.ن6: تو قشنگی مثل شکلایی که ابرا میسازن / گلای اطلسی از دیدن تو رنگ می بازن

     اگه مردای تو قصه، بدونن که اینجایی / برای بردن تو با اسب بالدار می تازن (نیاز، فریدن فروغی)


زندگی بهتر از این نمیشه !!!

دختربازی فرمالیته !!!!


برادر عزیز همشهری ... لازم به ذکره هرکس که دنبال یه دختر که احیانا 4-5 سالی هم از خودش بزرگتره و تنها جرمش خوشگل بودنه راه میره لزوما دنبال اون دختر نیست، بلکه داره راهش رو میره بنده خدا ...


نیاز به فریاد زدن این جمله این روز ها با دیدن نگاه های نفرت انگیز ملت و کنایه های نابدتر از شخصیت خودشون هر روز بیشتر در وجودم حس میشه ... !!!


شب رصدی !!


آقا دیشب رفتیم رصد وسط بیابون ! آی حال داد آقا ... آی حال داد ... گرچه خیلی خسته شدم و گردنم هنوزم صاف نمیشه(!) ولی آقا ما هی صورت فلکی پیدا کردیم ... هی از پیدا کردنشون ذوق کردیم .. بعد هی آسمون نگاه کردیم و همینطور به نجوم عشق ورزیدیم ...


دومین رصد خارج از شهر عمرم بود که واقعا حال داد ...


سیاوش قمیشی


آقا این سیاوش قمیشی (فاک الله علیه) آی قشنگه اهنگاش ... آی حال میده ... بعد همونقدر که حال میده و با ذوق و شوق گوش میکنی ... آی شعراش حالت رو میگیره ... آی احساسات عجیب غیریبی رو برات زنده میکنه ... یعنی آی :D


سیاوش : مگه میشه یه پرنده / بمونه بی آب و دونه ؟

من : ها ؟

_ مگه میشه یه قناری / توی بغز آواز بخونه ؟

_ آره من !

_ اگه تو بری ز پیشم / من همون قناری میشم !!!

_ بیلاخ !


رابطه های شیرین


دلم برای تینا تنگ شده ... ولی میدونم که نمیتونم باش حرف بزنم ... چون میدونم الان درکم نمیکنه و چون میدونم اگر فرضا بش زنگ بزنم من هیچ حرفی نمیزنم و میرم روی اعصابش ... کلا رابطه با ملت برام سخت شده ...


هروقت صفحه چت رها رو باز میکنم نیم ساعت استخاره میکنم و در هشتاد درصد مواقع اصلا نمیتونم پی ام بدم ...


نمیتونم رابطه ام رو با مصطفی اونطوری که میخوام بکنم ... نمیتونم مردم و اطرافیان رو تحمل کنم !!


همممم ... عجـــــــــــــــــب !!!


تیکنولوجی !!!


آقا رفتیم رصد ... وسط بیابون ... تا شعاع 8-9 کیلومتریمون آبادی نبود ... آب پیدا نمیشد من از تشنگی داشتم میمردم ...


اونوقت فکر کن وسط این برهوت من برای استراحت موبایل محترم رو درآوردم و رفتم تویتر و فیس بوکم رو آپدیت کردم و خوشحال و خندان چند تا وبسایت دیدم و ...


یعنی هنوز تو کف این تیکنولوجی ام که چه کرده واقعا :دی !!!




پ.ن: یعنی الان اگه وسط خیابون مثل این پلنگ صورتی یه ابر فقط بالای سر من حرکت کنه و ازش سنگ هم بباره ... من اصلا تعجب نخواهم کرد :دی


پ.ن2: هرکس آهنگ جدید سیاوش قمیشی "بی تو" رو نشنیده و بخصوص کلیپ فوق العاده اش رو ندیده بهتره تا اطلاع ثانوی از من دوری بکنه چون به نظرم طرف یه خائن به موسیقیه !!!


پ.ن3: بغض چیز خوبیه ... وقتی وسط بیابون چیزی برای خوردن نداری میتونی از فروخوردن بغض استفاده کنی !!


پ.ن4: تو اتوبوس آهنگ «عادت» قمیشی رو گذاشته بود. .. فکر کنم مال یکی از اولین آلبومای سیاوش بود ... یعنی شعرش اونقدر حال داد که از اون موقع فقط دارم هی گوش میکنمش


پ.ن5 : وقتی دلت میگیره بهترین راه توالت رفتنه ... اشتباه نشه ها :دی ... توی دستشویی آدم اونقدر فکرای عجیب غریب میکنه که میفهمه چقدر مشکلات بزرگتری توی دنیا هست و دل گرفتگیش برطرف میشه :دی


Additional : امروز تولد تیناس !!! تولدش مبارک !!! مرسی که سعی کرد دوست من باشه !

سرگردان !

« کاش سرانجام را سری بودی و انجامی، تا سرش جدا میکردم از انجام !»

  • (سهراب کشی، بهرام بیضایی)

واقعا اگر میشد سرانجام و سرنوشت رو مجازات کرد، چه جزایی قرار بود سر اون بدبخت بیاد ؟ :D


بازم به قول همون کتاب :

« داناتر از من بسیارند ، اما نه دلسوخته تر ! »

جمله های این کتاب این روزا زیاد توی سرم میچرخه ... دلگیرم از خودم ! خسته ام از بعضی تکرار های سینوسی ... دلم نمیخواد یه حکایت رو چند بار مشابه توی زندگیم ببینم ! بخصوص اگر شخصیت های اصلی اون حکایت یکسان باشن !


نمیخوام قبول کنم که برای اولین بار یک احساس داره از زیر دستم در میره و یواشکی بعضی وقتا میاد بالا سرک میکشه !!! میترسم از اینکه این سرک کشیدن ها کم کم دائمی بشه نه دو-سه ماه یکبار !!!



هوووم ... تابستون وقت خوبیه برای فکر کردن ... البته تابستون وقت خوبی برای خیلی چیزای دیگه هم هست :دی !!!

کلاسای نجوم تکمیلی و المپیاد نجوم رو ثبت نام کردم ، پیانو رو هم میرم ، توی خونه هم قرار شد زبان و فیزیک بخونم برای تنوع و سرگرمی :D ... فکر کنم شلوغ ترین تابستون زندگیمه امسال !!!


چقدر خوبه که آدم دورش شلوغ بشه .... تازه دارم به این واقعیت پی میبرم !


پ.ن: میترسم ...


پ.ن2 : به اندازه کافی خودم رو رسوا کردم دیگه لطفا تیکه ننداز ... !!!


پ.ن3 : اون پی نوشت آرمینا در مورد دوستی رو خیلی دوست داشتم ! راس میگه به شدت !