وارونه

در سفری دور به سوی بی نشان ها ...

 

من همسفری دیدم ، کوله بارش سایه

                                         عقب ، عقب پیش میرفت ...


من مسافری دیدم آفتاب را زنجیر کرده بود

                                       که روز نیاید ...


و جاده ای دیدم که از درد تنهایی به خود میپیچید


من کوهی دیدم که از درد

                               سر به فلک نهاده بود

و زمین که صبورانه

                   سنگینی را تحمل میکرد ...



من درخت را دیدم از ترس باد قد میکشید

و علف که به هر گذرش کمر خم میکرد ...


من دریا را دیدم خشمگین

         که موجش با هیجان خود را به صخره میکوفت ...


و صخره ای میان رود دیدم،  که سخت ایستاده بود

                                                        و حرکت را مسخره میکرد ...



من قناری را دیدم که از ترس ابر خاموشی گزیده بود


و رعد که نعره میکرد، چرا آسمان آرام خوابیده ... ؟





من خدا را در اوج قدرت دیدم

                                 که خوابیده بود ...


و انسان را در اوج ذلت

                          که میکوشید خدا باشد ...



  • آرزو کاشفی / سایه

کمینگاه جنون

در اینجا کس نمی فهمد زبان صحبت ما را


مگر ایینه دریابد حدیث حیرت ما را 


سزد گر اشک لرزان و نگاه آرزو گویند


به جانان با زبان بی زبانی حالت ما را


نهانی با خیالت بزم ما ایینه بندان بود


 به هم زد دود آه دل صفای خلوت ما را


خزان گلچین کند این باغهای حسرت ما را


 نمی سازند با این تنگنای عالم هستی


بلند است آشیان مرغان اوج همت ما را


 سری بر زانوی غم داشتم در کنج تنهایی


کمینگاه جنون کردی مقام عزلت ما را


  • شفیعی کدکنی

 

Wish You Were Here / Pink Floyd

 

So, so you think you can tell Heaven from Hell,

پس فکر میکنی میتونی تشخیص بدی ، بهشت رو از جهنم

blue skies from pain.

آسمان های آبی رو از درد ...

Can you tell a green field from a cold steel rail?

میتونی یک مرتع سبز رو از خطوط آهن سرد رو تشخیص بدی ؟

A smile from a veil?

لبخند رو از نقاب ؟

Do you think you can tell?

واقعا فکر میکنی میتونی تشخیص بدی ؟

And did they get you to trade your heroes for ghosts?

و آیا اونها باعث شدن که قهرمانهای وجودت رو با روح ها معامله کنی ؟

Hot ashes for trees?

خاکستر های داغ با درخت ها ؟

Hot air for a cool breeze?

هوای سوزان با یک نسیم خنک ؟

Cold comfort for change?

آسایش سرد با تحول ؟

And did you exchange a walk on part in the war for a lead role in a cage?

و آیا یک نقش جزئی رو در جنگ با ایفای نقش یک راهبر در قفس مبادله کردی ؟

How I wish, how I wish you were here.

چقدر من امیدوارم، که کاش اینجا بودی ...

We're just two lost souls swimming in a fish bowl, year after year,

ما فقط دو گمشده ایم که در تنگ ماهی ها شنا میکنیم، سال به سال ...

Running over the same old ground.

بر خلاف همان محدوده مشابه قدیم می تازیم

What have we found? The same old fears.

چه یافته ایم ؟ وحشت های مشابه قدیمی

Wish you were here.

کاش اینجا بودی ...




پ.ن :  ترجمه اش از خودمه هر اشکالی داشت بذارین به حساب بیسوادی من !!!

پ.ن2: آهنگ رو از اینجا دانلود کنید !!!

پ.ن3: پینک فلوید هم میتونه یک امید، یک احساس رو توی آهنگاش توصیف بکنه ! امروز به این نتیجه رسیدم :دی

محو و مات

گفته بودی که : « چرا محو تماشای منی ؟

وآنچنان مات که یکدم ، مژه بر هم نزنی ؟ »


مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود :

ناز چشم تو ، به قدر ، مژه بر هم زدنی ... !


  • فریدون مشیری

لحظه

با نوایی آمد و این قصه را آغاز کرد // خنده زد چون بال و این دل ناگهان پرواز کرد

یک صدا میبود ، زان پس در جهان چیزی نبود // آسمان خندید و خورشید ، از خجالت ناز کرد

دفتر این قصه را می بست دستان زمان // یک نگاه آمد ز راه آنگاه و آن را باز کرد

صورت بی صورت این درد را مهتاب دید // چشمکی بی چشم او با اختری دمساز کرد

یک نگه بود و مرا با تیرگی همدل نمود // یک صدا بود و مرا با خامُشی همراز کرد

هر زمان چشمم ببستم آن نگاه آمد به چشم // هر زمان خاموش گشتم آن نوا آواز کرد

عکس این غم چون به جام افتاد ، من «ساقی» شدم // باده با هر مستی من جام را غماز کرد


از احساسات مسخره اش معلومه ماله من بود !